۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

با مریم میرزاخانی، یک توطئه گر، فراماسون و شاید از عوامل 28 مرداد آشنا شوید!


در شرق کشورمان طالبان بیداد میکنند. در غرب کشور داعش کشتار کرده و ایران را تهدید میکند. در جنوب کشور، جندالله آدمربایی و ترور مینماید. در شمال کشور الهام گوریل دائما سیخونک میزند. اعراب جنوب خلیج فارس هم تمام این جریانات را کمک مالی مینمایند. مردم ایران از بیکاری و فقر مینالند و از تشنگی له له میزنند. کشاورزی و صنعت  ما هم در حال نابودیست. روشنفکران ما را هم که غم غزه و لبنان طوری اندوهگین کرده که فعلا کاری جز سینه زنی از ایشان بر نمیآید.  ملایان هم پول ها را یک من یک من به آنجا میفرستند. خلاصه هرکس مشکلات خود را دارد!
درست در این موقع، یک آدم معلوم الحالی، نمیدانم از کجا رسیده و جایزه به اصطلاح معادل نوبل ریاضیات را از آن خود کرده و کلی ما را به درد سر انداخته است.
سریعا هموطنان اجباری پانترک ما سعی در تووورررک نشان دادن ایشان کردند. از آنجایی که موفق نشدند، یک کمپین راه انداخته اند که خانم نامبرده اصلا ایرانی نبوده و بلکه آمریکایی و با اجداد ایرانیست.  حالا چرا این خانم خود را ایرانی میداند، لابد از بدجنسی ایشان است. شاید هم فراماسون است و دستور از خارج دارد. اصلا چرا او در جریان واژگون شدن اتوبوسش مانند دیگران کشته نشد؟ پس باید توطئه ای در کار باشد که انشاالله در آینده روشن خواهد شد.
در ضمن جریان به ایران آمدن این عنصر مشکوک، کلی سئوال برانگیز شده:
1-آیا ایشان به هنگام آمدن به ایران با چادر و نقاب باید بگردد و یا همان مقنعه اسلامی کافیست؟
2- آیا ایشان باید در خارج هم چادر چاقچور به سر کند؟
3- اگر نه، پس چرا باید در ایران باید به سر کند؟
4- اگر باید در خارج هم چارقد به سر بگردد، اگر به ایران بازگشت آیا به جرم چارقد سر نکردن باید توقیف و مجازات گردد؟ چون اینجور که به نظر میرسد، روسری چیزی حیاتی و و الزامیست که به خاطر نداشتن آن مجازاتی تأیین شده است.

خانم شیرین عبادی هم لابد برای مطرح شدن مجدد، پیام تبریک "شیرینی" برای خانم مورد بحث ما فرستاده. لابد میدانید که خانم عبادی در مصاحبه ای گفته بود که در ایران به سر کردن روسری الزامیست، چرا که "قوانین حاکم ایران چنین است"!
خانم عبادی در ایران با چادر چاقچور میگردد ولی در خارج از کشور لباسهای "کریستیان دیور" را بدون روسری به تن میکند که البته لعنت به حسود.
ولی خانم عبادی همیشه از دادن پاسخ به این سئوال طفره رفته اند که چرا؟ چرا ایشان روسری با توسری را در ایران میپذیرند و اعتراضی با آن ندارند، ولی در خارج بدون حجاب هستند؟ آیا اصولا روسری خوب است یا نه؟ و اگر آری، آیا برای همه و همه جا خوب است؟ و اگر نه، چرا به اجباری بودن آن، حتی از دید یک خانمی مانند خانم عبادی که حقوقدان است و جایزه صلح نوبل را برده، بد نیست؟ چرا ایشان اعتراضی رسمی به اجباری بودن روسری نکرده اند؟ و آیا از دید ایشان باید یک خاطی از حجاب در خارج از کشور را به محض آمدن به ایران مجازات کرد یا نه؟
راستی خانم عبادی بر سر خانم ریاضیدان توسری خواهند زد اگر او "از قوانین حاکم ایران" تبعیت آنچنانی نکند؟
در این قسمت از نوشتار، برای رضایت حال و جان چپهای وطنی هم اعلام میدارم که اگر خانم ریاضیدان خود را مارکسیست اعلان نکند، از عاملان کودتای 28 مرداد شناخته خواهد شد، حتی اگر سنش به آن جریان نرسد. دلیلش هم آن است که طبق قوانین فیزیک، زمان چیزی نسبی میباشد و مبدا و مآخر ندارد.
پیام آخر من به خانم "مریم میرزاخانی" این است: نور چشم ما و از افتخارات مایی، هرکجا که باشی.

۱۳۹۳ مرداد ۱۵, چهارشنبه

جلوه های یک استیصال



فیلم بالا صحنه هایی از جنگ هشت ساله ایران و عراق را نشان میدهد. این فیلم را بارها و بارها دیده ام و هر بار افسرده تر شده ام. دو ارتش به اصطلاح منظم که کمترین سر رشته ای از هنر جنگ ندارند. یکی با سربازانی با انگیزه و دیگری با ارتشی مجهز به تجهیزاتی مدرن.
در این صحنه ها ارتش مکانیزه عراق را میبینیم که با سرعتی زیاد به مواضع ایران نزدیک میشوند و حتی یک تانک ایشان هم صدمه نمیبیند، گرچه سربازان ایرانی دائما با آرپی جی و سلاحهای ضد تانک به ایشان شلیک میکنند. با این وجود سربازان عراقی از ترس از تانکهای خود فرار کرده و پای پیاده از آن دور میشوند. جالب اینکه صدها گلوله سربازان ایرانی که فاصله چندانی با ایشان ندارند، به حتی یکنفر از ایشان اصابت نمیکند، گرچه سربازان عراقی با سرعت زیادی نمیدوند.
جوانان نسل من این صحنه ها را به خوبی به یاد دارند. کشته ها و تلفات زیاد که برای تسکین اعصاب، به ایشان شهید میگفتند. آن هم برای هیچ. سربازان تعلیم ندیده و بی بضاعت، که روز به روز گوشت دم توپ میشدند. کجا بودند آن رزم آوران تعلیم دیده از دانشکده های معتبری همچون West Point؟
میخواهم این صحنه ها را برای ابد فراموش کنم ولی نمیتوانم.