۱۳۹۷ تیر ۳۰, شنبه

نیروهای خارجی مستقر در افغانستان و کشت تریاک و تولید مواد مخدر

افراد بسیاری از خود سئوال میکنند که چرا نیروهای خارجی مستقر در افغانستان به دهقانان اجازۀ کشت تریاک را میدهند و یا حداقل آن را زیر سبیلی رد میکنند.
افغانستان کشوری بسیار فقیر و از هر نظر سیاسی، اجتماعی و ساختاری عقب افتاده است. در افغانستان دهه هاست که جنگ برقرار است و این کشور روی آرامش به خود ندیده است. به علت مذهبی بودن این ملت، زنان در سطح گسترده قادر به تحصیل نبوده اند و به دلایل مذهبی و سیاسی، الیت و نخبه های این کشور دهه هاست که در خارج زندگی میکنند.
حتی کشاورزان خوب این کشور هم به هندوستان و پاکستان کوچ کرده اند.
یعنی فقط قدری تفالۀ اجتماعی در افغانستان به جای مانده است.
اگر این اتفاق در ایران هم میافتاد، وضع ایران از افغانستان بهتر نبود.
از آنجایی که در افغانستان کشاورز هم وجود ندارد، آنچه که از دهات نشینان باقی مانده است، مشتی انسان ماقبل تاریخ است که حتی توان کاشتن خربزه را هم ندارند.
تنها گیاهی که مانند علف هرز میروید و نیاز به مراقبت و آب و کود و خرجهای جانبی ندارد همانا خشخاش است.
نیروهای خارجی هم که در چاه پرخرج افغانستان افتاده اند، کشت تریاک را زیر سبیلی در میکنند تا این ملت اقلا از قبال آن، خرج خود را درآورد.
برای یادگیری و تحصیل و فراگیری فنون نیاز به تمرکز حواس است. دستیابی به تمرکز حواس فقط در مدرسه و طی سالیان دراز میسر میشود. از آنجایی که افراد باقی مانده در افغانستان چندین نسل دسترسی به مدرسه نداشته اند، قادر به تمرکز حواس نبوده و سطح یادگیری ایشان بسیار محدود است.
در حال حاضر در آلمان یک سرجوخۀ آلمانی به نام Johannes Clair در سمینارهای پر بازدیدی از تجربۀ چندین سالۀ خود به عنوان ارتشی در افغانستان صحبت میکند. او انسان بسیار دوست داشتنی میباشد که در کلام و رفتار بسیار متین است. کاش 
همۀ خوانندگان این سطور قادر به فهم زبان آلمانی بودند. ویدئوهای ایشان در مورد افغانستان بیانگر بسیاری از واقعیتهای اجتماعی در افغانستان میباشد.  او هم نبود تمرکز حواس و امکان یادگیری افغانهای باقی مانده در افغانستان را در ویدئوهای خود صریحا بیان میکند. به عقیدۀ او افغانهایی که او با آنها سر و کار داشت حداکثر 10 دقیقه قادر به تمرکز حواس بودند و بعد از آن نیاز به زمان زیادی استراحت داشتند.
فقدان Hand-Eye Coordination نیز یکی از بزرگ ترین معضلات ساکنان باقی مانده در افغانستان است.
ویدئوی زیر نشان میدهد چه چالشهایی تعلیم دهندگان خارجی جهت تعلیم افغانها در پیش روی خود دارند. این افراد حتی قادر نیستند دست، پا و چشم خود را هماهنگ سازند.

به طور مثال یک سرباز آمریکایی سعی میکند که به یک درجه دار افغان چند کلمه انگلیسی یاد بدهد.


آن زمان که این ویدئو تهیه شد، این بابا در اینترنت بسیار معروف گردیده و مایه مسرت و خندۀ یوتوب نشینها گردید. البته شنیده ام که پس از گذشت سالها، چند کلمه انگلیسی یاد گرفته است.
بنابراین میبینیم که در پی کشت خشخاش در افغانستان توطئه ای نهفته نیست و تا اطلاع ثانوی هم این جریان برقرار خواهد ماند!



چه کسانی به بیماری توطئه دچار میشوند؟ نتیجۀ بررسیهای یک کمیسیون در آلمان

عصر اینترنت به همۀ انسانها نوید رشد و بلوغ فکری و خلاصی از خرافات و کژراهیها را میداد که در حال حاضر عکس آن حاکم است.
اگر کسانی پس از جنگ جهانی دوم "هولوکاست" را افسانه و نوعی توطئه میدانستند،  این امر شاید به این موضوع خاتمه پیدا میکرد. در حال حاضر ولی ما با ده  ها تئوری توطئه سر و کار داریم که که دود را از سر فرهیختگان به پرواز درمیآورد.
بیاید با چند تئوری رایج فعلی و پر طرفدار آشنا شویم:
1- AIDS وجود ندارد و افسانه ای ساخته و پرداختۀ شرکتهای داروسازی جهت فروش محصولات تقلبی خود است.
2- آمریکا ابرهای کشورهای دنیا را میدزدد تا به علت خشکسالی آنها را به زانو درآورد.
3- سرطان وجود ندارد تا بتوان به مردم بدبخت دارو فروخت.
4- زمین صاف است و گرد نیست و ناسا میخواهد به ما کلک بزند.
6- آمریکاییها هرگز بر سطح ماه نبودند.
7- ...
جالب اینکه بزرگترین مقصر از دید ایشان آمریکا میباشد و روسها و چینیها نقشی در توطئه ها  ندارند!
کمیسیونی در آلمان با شرکت اساتید دانشگاههای مختلف مامور شد که علل باور تعدادی از مردم به تئوریهای توطئه را بررسی کند. نتایج این بررسیها حدود چند هفته پیش اعلام گردید و برای مقابله با آن راههایی پیشنهاد شد. 
کمیسیون به این نتیجه رسید که عموم کسانی که به توطئه باور داند، الزاما بیسواد نیستند. گرچه بسیاری از ایشان اکثرا کم سواد میباشند. در ضمن هوش این افراد الزاما کم نیست.  علاوه بر آن، این افراد به کتابخانه و اینترنت دسترسی دارند. گرچه این افراد به معنای واقعی کلمه "کتابخوان" هم نیستند. ایشان کتابهای گلچین شده را میخوانند و عمدا از خواندن کتابهای دیگر سرباز میزنند چرا که نیازی به خواندن این کتابهای "اشتباه" نمیبینند. این کتابهای گلچین به طرز عجیبی عامیانه و ساده نوشته شده اند.
حالا خود را محکم بگیرید تا از صندلی نیافتید!
کمیسیون دلیل اصلی افراد معتقد به توطئه را "نفهمیدن" متون علمی و نتوانستن تجزیه تحلیل این متون دانست. از دلایل آن میتوان از عوامل ارثی و عصبی و یا عدم تمرکز حواس و یا عدم توانایی ایشان به تجزیه تحلیل متون در مراحل ابتدایی مدرسه بوده است.
معنی دیگر نتیجه گیری این کمیسیون این است که این افراد با اینکه قادر به خواندن کلمات هستند، ولی معنی کلمات را نمیفهمند. از آنجایی که این کلمات را در جایی شنیده اند، فقط گمان میکنند که معنی آن را میدانند و این امر برای ایشان کافیست.
در ضمن فقط دانستن معنی یک کلمه کافی نیست. هر کلمه در جای جای جمله معنی خود را دارد. در ضمن این افراد قابل به درک کانتکس کلمات در جمله ها نیستند. و معنی جملات و کانتکس این جملات در یک متن را نمیفهمند.
نتیجه اینکه اگر این افراد از نظریه ای خوششان بیاید، توضیح رد این نظریه را نفهمیده و آن توضیح را در بخش "دروغ" و توطئۀ مغز خود بایگانی میکنند. این هم نوعی اختلال روانی میباشد.
نتیجه گیریهای این کمیسیون، یک آمارگیری در سال 2007 را کاملا تایید کرد. در این آمارگیری به این نتیجه رسیده شده بود که در مجموع 90 درصد از شنوندگان اخبار، آن را نمیفهمند. آن هم در آلمان و در قلب اروپا. حالا این آمار را با آمار کشورهای خرافاتی-اسلامی و جهان سومی مقایسه کنید.
این کمیسیون پیشنهاداتی نمود که به طور مثال رادیوی Deutschland Funk سریعا به آن جامۀ عمل پوشانید: اخبار آلمان و جهان به زبان ساده!
اولین بار که این اخبار را شنیده بودم، داشتم از خنده میمردم. این اخبار انگار برای یک کودک 5 ساله هستند. مثال آن را برایتان میآورم:
- "... امروز خانم آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان از یک بیمارستان دیدار کرد. آنگلا مرکل رئیس آلمان است و آدم مهمی میباشد..."!!!!
- "... هم اکنون نتایج فوتبال را اعلام میکنیم. فوتبال یک نوع بازی با توپ میباشد که میان دو تیم برقرار میشود..." !!!!
و به این ترتیب.
ولی در یک لحظه دیگر نخندیدم. در همان لحظه متوجه شدم که دولت آلمان مراقب و محافظ ملت خود است و مشکلات ملت را جدی میگیرد.
حالا گاهی در رفع مشکلات موفق است و گاهی ناموفق. مهم این است که خود را مسئول میداند.
درضمن تحقیقاتی در سال 2017 نشان میدهند که انسانهای تنها و غیر اجتماعی بیشتر به باور توطئه گرایش دارند تا انسانهایی با روابط سالم اجتماعی. ضمیر ناخودآگاه ایشان به دنبال اشتراک با یک گروه میباشد تا تنهایی ایشان برطرف گردد.

اهمیت "حافظۀ عضلانی" و رابطۀ خطرناک آن با بازیهای کامپیوتری خشن

نبرد جزیرۀ Iwo Jima  در اقیانوس آرام در خلال جنگ جهانی دوم میان آمریکا و ژاپن، از خشن ترین و  با تلفات ترین نبردها برای دو جناح در یک نبرد بود.


این جزیرۀ کلیدی، ارزش استراتژیکی زیادی برای آمریکاییها برای پیشروی در منطقۀ اقیانوس آرام داشت و باید به هر قیمت فتح میشد. پس از کشته شدن حدود 6800 سرباز آمریکایی و کشته شد 21000 سرباز ژاپنی، این جزیره فتح شد.
نکتۀ جالب فتح این جزیره در متفاوت بودن آن در مقایسه با نبردهای دیگر بود. در این جنگ چندین روانپزشک و متخصص تاکتیکهای جنگی، لحظه به لحظه و گام به گام با دوربین فیلمبرداری و قلم و کاغذ نحوۀ جنگیدن سربازان را تا آنجا که میشد یادداشت میکردند. 
هدف این بود که تشخیص داده شود چگونه میتوان راندمان و اثرگذاری یک سرباز در صحنۀ جنگ را افزایش داد.
نتایج یادداشتهای متخصصین پس از نبرد، بسیار شگفت انگیز بود. با اینکه نیروهای آمریکایی فقط یک سوم ژاپنی ها تلفات داده بودند و نبرد را برنده هم شده بودند، مشاهده شده بود که فقط یک دهم سربازان آمریکایی به طور فعال در جنگ اثر گذار بوده اند!
نه دهم بقیه یا پنهان شده بودند و یا از وحشت به سوی دشمن شلیک نمیکرده اند. تعداد قلیلی هم قادر به تأیین هدف نبوده و درهم و برهم و یا به سوی آسمان شلیک میکرده اند. (این را در فیلمهای باقیمانده در جنگ ایران با عراق هم میبنیم).
سپس علل این ناکارآمدی سربازان را جستجو کردند. یکی از بزرگ ترین علل، نحوۀ انتخاب هدف زنی به هنگام تربیت و یاد دادن شلیک با تفنگ بود.
تا آن زمان، هدفهای دورۀ آموزشی به صورت دایره های رنگی میبود.

Fita Auflage Spot 80 cm
از آن پس  از سوی کمیسیون پیشنهاد شد که هدفهای تیراندازی به صورت انسان باشند تا سربازان به هنگام تیراندازی، اهداف خود را بهتر پیدا کرده و با عکس العمل بالاتری تیراندازی کنند.

Bildergebnis für schießscheibe

همین ترفند ساده باعث شد که راندمان سربازان به مقدار 30 درصد بالاتر رود.
توضیح این پیشنهاد بسیار ساده بود: به هنگام تمرین با اهدافی شبیه به انسان، قدرت تصمیم گیری سربازان و نحوۀ عکس العمل ایشان از جایگاه خودآگاه به جایگاه ناخودآگاه منتقل میشد و یک سرباز با دیدن هدف، به طور اوتوماتیک از خود عکس العمل نشان میداد. روانشناسان نام این پدیده را "حافظۀ عضلانی" گذاشتند. (شبیه چنین واژه ای در Bodybuilding هم وجود دارد که لطفا اشتباه نشود.)
وضعیت روحی یک نوجوان گرچه تا سن 6 سالگی تثبیت شده است، ولی آمادگیهای جذب اطلاعات و عادتهای او از بزرگسالان بسیار بیشتر میباشد.
بازیهای خشن مانند بوکس زدن در صورت و یا تیراندازیهای خشن در بازیهای خشن، سریعا وارد حوزۀ "حافظۀ عضلانی" میشوند.
این امر خصوصا در پسران در حال بلوغ بیشتر مشاهده میشود. ایشان به هنگام مشاجرۀ لفظی، سریعا از مشتهای خود استفاده کرده تا دلیل آوردن و راه حل مسالمت آمیز پیدا کردن.
تحقیقات در مورد نوجوانانی که اخیرا در مدارس تیراندازی کرده اند نشان میدهد تا چه اندازه ایشان مجذوب بازیهای خشن کامپیوتری بوده اند. 
بنابراین بسیار مهم میباشد که به هنگام خریدن بازیهای کامپیوتری، به حداقل سن پیشنهاد شده از سوی فروشندگان توجه شود. 

۱۳۹۷ تیر ۲۸, پنجشنبه

علل بیشتر بودن نژادپرستی و جرائم مربوط به آن در کشورهای کمونیستی

در اروپا و در محافل روشنفکری و سیاسی همیشه سئوال جالبی مطرح میشد :"چرا شدت نژادپرستی در شرق آلمان و بلوک کمونیستی سابق بسیار بیشتر از غرب اروپا و مناطق بازار مشترک اروپاست؟
گرچه هیچ سیاستمدار و جامعه شناسی در غرب، وجود نژادپرستی در غرب را تکذیب نمیکند، ولی نژادپرستی و جرائم مربوط به آن در شرق اروپا همیشه به طرز عجیبی بالاتر بوده است.
جواب به این سئوال در وحلۀ اول در حالی پیچیده تر میشود که بدانیم در شرق اروپا، تنوع نژادها و حضور اتباع خارجی به دلایل "امنیتی" همیشه به مقدار فاحشی کمتر از غرب اروپا میبوده و میباشد. 
بعد از وقایع شهرهای Hoyerswerda و Rostock و حملات وحشیانۀ مردم در 1991 و 1992 به خارجیان، کمیسیونی در آلمان و بعدا در چند کشور بلوک شرق تشکیل شد که حزب من هم ناظرینی در این کمیسیون داشت. ما چند استاد جامعه شناس دانشگاه، خبرنگار پیشکسوت و فعالین مناطق شرقی را مأموریت دادیم که در این مورد تحقیق کنند. نتایج تحقیق گرچه برایمان جالب بودند، ولی توضیح آن منطقی و ساده بودند.
برای طولانی نشدن مطلب، فقط به صورت اجمالی نتایج کمیسیون تحقیق را برایتان مینویسم. کمیسیون توضیح داد که:
1- تبلیغات کمونیستی و ضد غربی، احساسات ملتهای شرق اروپا را ضد خارجی میکرد. در مکتب کمونیسم، جوامع سوسیالیستی و کمونیستی هستند که به نهایت کمالات میرسند. به زعم ایشان، جوامع غربی و جوامع عروسک خیمه شب بازی جهان سومی "وابسته" به غرب، از نظر فرهنگی منحط بوده و یک زندگی پوچ دارند. 
2- در بلوک شرق به ملتها تفهیم میکردند که اگر مصیبت و کمبودی وجود دارد، تقصیر غرب و مردم آنجاست. ادعای نقیض آن هم برایشان مشکلی نداشت. این جوامع غرب هستند که فقیر دارند و برابری در این کشورها ممکن نیست. آنها انسانهای فرومایه ای هستند که وقت خود را با پورنوگرافی و مواد مخدر تلف میکنند.
3- اگر ما کمبودی داریم، به علت همبستگی ما با پرولتاریای جهان سوم است. غربیها آنجا را چپاول و فقیر میکنند و ما ملتهای جوامع سوسیالیستی باید با کمک به این ملل، جور این اعمال را بکشیم. این نوع تلقین باعث میشد که یک انسان بیخبر بلوک شرقی از دو طریق از خارجیان متنفر شود. 1- از جهان سومیها متنفر میشد که به زعم خود پول او را میخورند. 2- از غربیها متنفر میشد که به زعم او این بحران را رغم زده اند.
4- نداشتن تماس با خارجیان. همۀ ما خیال میکردیم که مردم غرب باید بیشتر ضد خارجی باشند تا شرقیها، چرا که به علت حضور شدید خارجیها و برخورد فرهنگی شدید با این اقوام، باید نفرتها در غرب بیشتر باشد. ولی اینطور نبود. بلکه برعکس! آلمان غربیها از غذای خارجی خوششان میآمد. با خارجیان ازدواج میکردند. برای سفر به خارج میرفتند و تجربه جمع میکردند. اسمهای خارجی برای فرزندانشان میگذاشتند و دوستان خارجی داشتند.
ولی مردم بلوک شرق از آن محروم بودند. تعداد محدودی از مردم ویتنام و آنگولا که در آلمان شرقی کار میکردند، در مناطق محدودی ساکن بودند و دولت تا آنجا که میشد مانع تماس بومیان آلمانی با خارجیان میشد.
5- نفرت پراکنی از کودکستان تا دانشگاه. شعارهای مرگ بر این و مرگ بر آن از کودکستان تا دانشگاه، در مغز یک انسان بلوک شرقی نهادینه میشد. از آنجایی که شخصیت یک انسان از 6 سالگی به بعد تثبیت شده و فقط به طور جزئی در دوران جوانی قابل انعطاف است، این نوع نفرت در ذات این انسانها برای چند نسل ذخیره شده است. 
باید بگویم که فرهنگ سازی در آلمان به نحوی احسنت در آلمان اجرا میشود، ولی در شرق آلمان بیشتر با مشکل مواجه است تا غرب آلمان.
در گزارش که چندی قبل تهیه شد، نژادپرستی و جرائم مربوط به آن در آلمان به حداقل خود رسیده و بسیار کمتر شده است. ولی در حال حاضر، هنوز که هنوز است در شرق آلمان بیشتر وجود دارد تا غرب آلمان.

۱۳۹۷ تیر ۲۵, دوشنبه

مرگ تدریجی نفت و هشدار به آیندگان در ایران

نفت را متاسفانه لولو برد!
اگر خوانندگان این سطور به سیر پیشرفت تکنولوژی توجه کرده باشند، میدانند که دنیا در حال تحول میباشد. 
حفظ محیط زیست از اولویتها گشته است. پلاستیک دارد مطرود میگردد. تکنیک باطریهای شارژ پذیر به  حدی بالا رفته است که یک انقلاب جدید در اتومبیل سازی در پیش رو داریم. در اروپا و آمریکا، مشتریان در انتظار اتومبیلهای برقی با قیمت مناسب هستند. در کشورهای اروپایی، ملتها نفت و مشتقات آن را عامل آلودگی هوا میدانند.
آمریکا به کمک Fraccing چاههای مردۀ نفت خود را احیا کرده و دیگر از خارج نفت وارد نمیکنند. 
ارزش مادی نفت دارد از بین میرود. به نفت کمتر نیاز احساس میگردد. نفت دارد از زمرۀ مواد استراتژیکی خارج میگردد.
مشکل کشورهای تک محصولی و مصرف کننده مانند ایران هم همین است. 
در حالی که اعراب با وجود اختلاس در کشورهایشان برای آینده سرمایه گذاری میکنند، کشور ایران با تحریمها دست و پنجه نرم کرده و به جای سرمایه گذاری برای آینده، پول ناچیزی که در اختیار دارد را به عنوان سوبسید به دیار مستراح میفرستد.
کشورمان فقط همین نفت را دارد و بس. همین نفت هم در آینده، نه نان بیار ایران خواهد بود و نه نقشی در جهان ایفا خواهد کرد.
آب که نداریم. توهم مذهبی، رشد بیمارگونۀ فرقه های مذهبی، اعتیاد، بیماریهای حجیم روانی، فقر اقشار ملت و جدایی طلبی همواره بیشتر میشوند.
فردا دیر است. 
فاجعه ای در راه است که حملۀ مغول و اعراب را زیر سایۀ خود قرار خواهد داد.

تمامیت ارضی کشور بلژیک و نقش سامانۀ پادشاهی

کشور بلژیک از دو قوم عمدۀ فلاندرها در شمال بلژیک با زبان فلامانی 60% و در جنوب از قوم والون با زبان والونی (فرانسوی) 40% تشکیل شده اند.
فلاندرها به علت هم قوم و همزبان بودن با هلندیها و گرایشان ناسیونالیستی، تمایلات جدایی از کشور بلژیک را دارند و والونها با گرایشات سوسیال دموکراسی، خواهان تمامیت ارضی بلژیک میباشند. در این میان اقوام کوچکی مانند آلمانها، مانوشها و غیره هم وجود دارند که عملا نقشی را بازی نمیکنند.
این کشور به صورت فدرال اداره میشود. از زمانی که فدرالیسم در بلژیک پای جا باز کرد، حرکتهای جدایی طلبی شروع شد.
چنین پدیده ای را ما هم اکنون در کانادا نیز ناظر هستیم.
فعلا پادشاهی مشروطه به عنوان یک نهاد فرا سیاسی، تنها ضامن اتحاد بلژیک میباشد. بسیاری از مردم بلژیک، خصوصا نسل جوان، خواهان بیشتر در صحنه بودن پادشاه هستند. اما قانون اساسی بلژیک، حتی حضور پادشاه در انظار را محدود کرده است. روزها پادشاه بلژیک فرزندان خود را به مدرسه میبرد و عصرها ملکه بچه ها را از مدرسه به خانه بازمیگرداند. ایشان بنا به پروتکل قانونی، در تشکلات و برنامه های اجتماعی نیز ظاهر میشوند.
کسانی که در اروپا زندگی میکنند و هنوز نقش یک پادشاه مشروطه را نمیفهمند، بد نیست نگاهی به جایگاه متزلزل بلژیک و نقش  نهاد پادشاهی در این کشور بیاندازند.

چرا یهودیان در دنیا چهرۀ متناقضی از خود نشان میدهند

تا حدود 25 سال پیش بر این گمان بودم که یهودیان مانند مسلمانان به چند کیش تقسیم میگردند و ماجرا به همین سادگی خاتمه میبابد. 
همانطور که مسلمانان شیعه، سنی، اسماعیلی و غیره دارند، یهودیان نیز فرقه های مختلف دارند. علاوه بر آن برای یهودیان بسیار مهم است که یک هم کیش ایشان سفاردی و یا اشکنازی و یا مزراحی  و خزر میباشد. یعنی از کجای دنیا میباشد. این امر برای من حاشیه ای بود.
30 سال پیش به دعوت یک دوست یهودی دندانپزشک به کنیسۀ یهودیان به مناسبت سال نو یهودی در فرانکفورت دعوت شدم.
دربان آنجا که همۀ یهودیان را عینا میشناخت، به آنی فهمید که من شناس نیستم. چهرۀ غیر آلمانی من، او را واداشت که از ورود من ممانعت به عمل آورد. از من پرسید که چه کسی هستم. دوستم جواب داد که من میهمان و همراه او میباشم. از من کارت هویت خواست. سپس از من پرسید که نام من برخواسته از کجاست. به محض اینکه فهمید من ایرانیم، چهره اش متغیر شد و نوع حرف زدنش خصمانه و بی ادبانه. سپس با قلم و کاغذ شروع کرد مشخصات من را یادداشت کردن!
کارت هویت من را که پس داد، به من گفت که مشخصات من را در اختیار پلیس قرار خواهد داد. تمام جریان جلوی در پایان یافت. دوست من نیز بسیار ناراحت بود و شروع کرد به داد و فریاد که:" از وقتی که شما دهاتیان پایتان به اینجا باز شده، دارید آبروی ما را میبرید..."
سپس برای نشان دادن اتحاد با من، خودش هم از ورود به کنیسه سر باز زد.
با هم به قهوه خانه ای رفتیم و او به من چند توضیح داد که بسیار برایم جالب بود.
او توضیح داد که از وقتی که دیوار کمونیسم فرو ریخته است، سیل یهودیان از اروپای شرقی به اروپا و خصوصا آلمان و آمریکا سرازیر شده. گرچه یهودیان آلمان مانند یهودیان روسیه و لهستان از نوع اشکنازی میباشند، ولی لهستانیها از فرقه های رادیکال و خر مذهب هستند تا فرقه های معتدل و اجتماعی.
آنها همانانی هستند که لباسهای عجیب و غریب میپوشند و مواظبند که بدنشان با بدن زن تماس پیدا نکند.

Bildergebnis für Ultraorthodoxer JudeBildergebnis für Ultra-orthodoxer Jude

حین صحبت کردن با زنان، به پایین نگاه میکنند تا به جهنم نروند. حتی برای اینکه نجس نشوند، در هواپیما چیزی شبیه کاندوم میپوشند تا بدنشان با تماس با بدن کافران و یا زنان، نجس نشود.


بعضیها ادعا میکنند که این افراد "کوهن" هستند و به دلایل مذهبی اجازه ندارند که پا در یک گورستان گذاشته و یا بر فراز یک گورستان پرواز کنند. که بسیاری از یهودیان به این ادعا نیشخندی میزنند.
در ضمن ایشان شنبه ها بیرون نمیروند و از وسایل خاصی مانند تلفن و اتومبیل استفاده نمیکنند. افرادی از آنان، کسانی را که در شهرکهای ایشان شنبه ها حرکت کنند و یا از موبایل استفاده کنند را با سنگ و یا با مواردی با چاقو میزنند.
اینها دقیقا کسانی هستند که از روسیه و لهستان پایشان به اروپا باز شده است. دوستم تعریف کرد که این موجودات با حیله و خشونت، یهودیان بومی آلمان را از کنیسه ها فراری داده و افراد خود را جایگزین میکنند. همین افراد هستند که به علت تعداد زیاد خود، یهودیان قدیمی در اسرائیل را خانه نشین کرده و سیاست را به دست گرفته اند. بسیاری از یهودیان غربی، دوباره به آمریکا بازگشته اند. همینها هستند که آبروی یهودیان قدیمی را هر روز میبرند.
دوستم تعریف کرد که اورشلیم یکی از بزرگترین جوامع همجنسگرا در خاورمیانه را دارد و بیشتر یهودیان صلحجو با فلسطینیان توسط همین یهودیان روس و لهستانی به حاشیه رانده شده اند.
ولی از وقت ورود این "دهاتیها" روند صلح با اعراب کند شده و همینان هستند که در مناطق فلسطینی شهرک میسازند و نه یهودیان قدیمی.
به نظر او این وضع ادامه خواهد یافت اگر تعداد این "دهاتیها" از بلوک سابق شرق ادامه یابد.

کم ارزش شدن پول ملی، یک فرصت طلایی تاریخی

چرا کاهش ارزش پول ملی، میتواند یک شانس باشد تا یک فاجعه؟ البته شرطهایی وجود دارند که باید به وقوع بپیوندند.

شرط اول: ایران باید یک کشور صادراتی تبدیل شود
هرچقدر که یک کشور صادراتش بیشتر شود، بی ارزشی پول آن کشور به صادراتش کمک بیشتری میکند. کشورهایی با ارزش پول بالاتر، قدرت خرید بیشتری برای تصاحب کالای ما خواهند داشت و این به تولید شغل و رونق اقتصادی میافزاید. صادراتی شدن ایران دهه هاست که شدنیست. ولی شرط آن داشتن روابط خوب با دنیای خارج و خروج ایران از حاشیه نشینی خود خواسته و خود ساخته میباشد. با رژیم کنونی ایران که به عمد خود را منزوی کرده و به عمد دشمن تراشی میکند تا با خیال راحت بر سر ملت خود بزند، امری محال است.

شرط دوم: ایران باید به یک کشور توریستی تبدیل شود
ترکیه مثال بارز این روند است. طی 25 سال کشور ترکیه توانست از حاشیه نشینی، به کشوری مرفه با زیرساختهای مناسبی تبدیل گردد. البته به دلایل اسلامدوستی و تنشی زایی دولت اردوغان، از تعداد توریستهای خارجی در ترکیه بسیار کاسته شده است. نتیجۀ آن بیکاری و تورم است.
ایران مستعد توریسم و جهانگردیست. این کشور همه چیز دارد که ترکیه کمتر صاحب آن میباشد. تاریخ، فرهنگ، سواحل بی انتهای آفتابی و مناطق گوناگون و زیبا.
فقط در طی  یک روز میتوان در شمال ایران اسکی کرده و در همان روز در سواحل گرم خلیج پارس شنا نمود. این رویای یک توریست اروپاییست. ولی یک توریست مدرن میخواهد راحت و لخت کنار ساحل بگردد و با مقداری الکل تا صبح برقصد و جشن بگیرد. از سکس هم بدش نمیآید.
ولی با قوانین ملایی-اسلامی در ایران فقط میتوان چند پیرمرد و پیرزن پولدار آمریکایی را به ایران کشانید که در نهایت نیاز به چند اتاق محدود هتل دارند و بس. نه صنعت هتل سازی رشد میکند و نه زیرساختها مربوط به توریسم و جهانگردی توسعه میابند.
صنعت توریسم بینهایت سرمایه آفرین و اشتغال زا میباشد. 
بی ارزش بودن پول ملی، ایران را بهشتی توریستی برای اروپاییان تشنۀ آفتاب میکند.

شرط سوم: صنعت به جای کشاورزی
90 درصد آب مملکت صرف کشاورزی میشود. کشاورزان ناآگاه هم چندین برابر کشاورزان کشورهای دیگر برای یک کیلو غله آب مصرف میکنند. دهقانان ایران با برداشت غیر قانونی از آبهای چندین هزار سالۀ زیر زمینی، بیشترین صدمه را به طبیعت ایران زده اند. ایران مشکل آب دارد. ولی انزوای خود خواستۀ ملایان، دهقانان را تشویق به کشت گندم میکند تا با پر کردن سطحی شکم مردم ایران، با خیال راحت در ایران حکومت کنند.
اگر کشاورزی، پس فقط کشت گیاهانی مانند سیب زمینی که نیاز به آب زیادی ندارند و ارزش غذایی آن به مراتب بیشتر از گندم است. یک کیلو گندم نیاز به 2500 لیتر آب دارد. یک کشاورز مصری برای تولید یک کیلو سیب زمینی به طور متوسط 21 لیتر آب مصرف میکند.
کشور چین ثابت کرد که با تعامل و دوست تراشی میتوان سرمایه را جذب کشور نموده و با صادرات صنعتی ثروتمند شد. صنعت به مراتب کمتر نیاز به آب دارد.
مرکبات و خشکبار هم میتوانند آلترناتیو خوبی در برابر گندم باشند. از زمانی که دولت آمریکا آبیاری باغات مرکبات در کالیفرنیا را حمایت نمیکند، میلیونها درخت از بین رفته اند. اثرات آن را ما در آلمان میبینیم. 100 گرم گردوی معمولی به قیمت 4 یورو فروخته میشود. ایران نیز به دلایل انزوای اقتصادی، سالهاست که از گردونۀ معاملات خشکبار خارج شده که تاثیر و کیفیت آن را در اروپا بدتر نموده است.
ما باید در آینده دوست پرور باشیم و نه دشمن تراش. این نیاز به یک حکومت غیر ایدئولژی دارد.
اینگونه صادرات میتوانند به کمک بی ارزش بودن پول ملی، به حجم صادرات کمک کرده و ایران را به یک قیمت گذار موثر در سطح بین المللی تبدیل نمایند. 
نخست وزیری که بعداز اعدامش اموالی برای مصادره کردن نداشت
#هویدا
زنده یاد امیر عباس هویدا با هوش خاصی در 50 سال پیش پی به ارزش آب و جایگزینی کشاورزی با صنعت شده بود. کشور ما نیاز به چنین افرادی در آینده دارد.