۱۳۹۴ دی ۱۸, جمعه

سیر نمادهای آلت پرستان قومهای ترک، از شرق تا غرب


قسمت بزرگی از اقوام ترک تا زمان آشنایی به اسلام، به شامانیسم  عقیده داشته و نمادهای صبیعت، از جمله آلت تناسلی را پرستش میکردند.
سفرنامه ابن فضلان (ترجمه سید ابوالفضل طباطبائی، انتشارات شرق): «چون راه مزبور طی شد به قبیله ای از ترك ها به نام غزها (الغزیه) رسیدیم. آنان مردمی صحرانشین هستند و خانه موئی یا سیاه چادر دارند و همیشه در حركت اند... این مردم زندگی صحرایی دارند و در رنج و مشقت به سر می برند.در عین حال مانند الاغ گمراه اند، به خدا ایمان ندارند و فاقد عقل و شعورند و هیچ چیز را نمی پرستند. فقط بزرگان خود را ارباب می خوانند. وقتی یكی از ایشان بخواهد با رییس خود در كاری مشورت كند می گوید:«ای خدا، در فلان كار چه كنم؟» ایشان در كار خویش با یكدیگر مشورت می كنند اما وقتی در امری اتفاق نمودند و روی آن تصمیم گرفتند، یكی از پست ترین و فرومایه ترین آنان از میان شان برخاسته، قرارشان را بر هم می زند!
موضوع لواط نزد ایشان بسیار مهم است. مردی از اهل خوارزم به منطقه «گوذركین» كه جانشین پادشاه ترك است، وارد شد و چندی برای خرید گوسفند نزد دوست خود اقامت نمود. میزبان ترك پسر بی ریشی داشت. مرد خوارزمی همچنان به او اظهار علاقه می نمود تا او را به میل خود حاضر و تسلیم ساخت.
... فردای آن روز با مردی از ترك ها كه بسیار زشت و بدقیافه و رذل و پلید بود و لباس ژنده ای را در بر داشت برخوردیم. آن روز باران سختی ما را گرفته بود.آن مرد گفت:«بایستید.» تمام قافله كه شامل قریب سه هزار چهارپا و پنج هزار مرد بود از حركت ایستاد.آن گاه گفت:«هیچ یك از شما حركت نكند». همگی دستور او را اطاعت نموده ایستادیم و به او گفتیم: «ما دوستان گوذركین هستیم.» او پیش آمده خنده ای كرد و گفت: «گوذركین كیست! ........ گوذركین.» سپس گفت: «پكند». به زبان خوارزمی یعنی نان. من چند گرده نان به او دادم و آن ها را گرفت وگفت: «بروید به شما رحم كردم» ...
نزد قبیله باشقرد: این جماعت شرورترین و كثیف‌ترین ترك‌ها و سخت‌ترین ایشان در آدم‌كشی می‌باشند. [ناگهان می‌بینید] مردی مرد دیگر را به زمین انداخته سر او را می‌بُرد و آن را برمی‌دارد و بدن‌اش را رها می‌كند. آن‌ها ریش خود را می‌تراشند و شپش می‌خورند. بدین شكل كه درزهای نیم‌تنه‌ی خود را جست‌وجو كرده، شپش‌ها را با دندان جویده، می‌خورند ….......

مایلم در چند عکس زیر، سیر تکامل سنگهای قبر به شکل آلت تناسلی از مبدأ ترکان در مغولستان تا ترکیه کنونی را تشریح نمایم. شما میتوانید جهت کسب مأخذ این عکسها، بر روی آن کلیک کنید:

[​IMG]
مغولستان

صحرای ترکنشین تاکلاماکان

گورستان خالد نبی، ایران

گورستان دهکده اُنار، مشکین شهر، استان اردبیل ایران

روستای پینه شلوار در نزدیکی تبریز

گورستان عثمانی در ترکیه

 گورستان ایوب در ترکیه

Turkish-Cemetery
گورستانی دیگر در استانبول

در تصاویر کاملا معلوم است که سنگهای قبر، به تدریج از سیر تکاملی خود را از "آلت تناسلی" به "عمامه" طی کرده اند. علت آن هم گروش ترکان به اسلام بوده است. ولی فرم و شکل این سنگهای قبر به جای خود باقی مانده است.

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من (26)

"کشف حجاب"



من به عنوان یک انسان لیبرال، همیشه مخالف اجبارها در جامعه بوده و هستم. مدتی هم مخالف کشف حجاب بودم. تا زمانی که به خارج آمدم و عکس این امر بر من ثابت شد. خوانندگان این سطور لابد پیش خود خیال میکنند که انتخاب لباس در اروپا و آمریکا که کاملاً اختیاری میباشد. البته که چنین است.
چشمانم وقتی کاملاً باز شدند که با جماعت مسلمان این ولایت آشنایی بیشتری پیدا کردم.
در اوایل سکونتم در اروپا، واقعاً فکر میکردم زنانی که روسری به سر  اینجا زندگی میکنند، باید بسیار به حجاب خود ایمان داشته باشند که از اختیارات اجتماعی خود داوطلبانه دوری کرده و نوع پوشش خود را محدود میکنند. چرا که نهادهای دولتی و قانون اروپا، از حقوق اجتماعی فرد در جامعه، به معنای واقعی کلمه دفاع میکنند. پس دولت طرف شما را میگیرد.
با آشنایی بیشتر جماعت مسلمان، خصوصاً ترکان آلمان، متوجه شدم که حجاب، بسیار بسیار هم اجباریست. در فرانسه هم همین است. یعنی مهم نیست که دولت از حق اختیاری شما دفاع بکند یا خیر.
ترکان آلمان سعی دارند که بیشتر کنار هم زندگی کرده و غالباً هم فقط از مغازه های ترکی خرید کرده و زبان آلمانی را هم به طور بسیار محدودی یاد میگیرند. ترکان و عموماً مسلمانان، سعی میکنند که با مردم آلمان کمتر معاشرت کنند.
در عین حال میبینید که چگونه مواظب هم هستند. اگر کسی کار بخصوصی را انجام دهد، در کمتر مدتی همه اعضای این قوم به آن پی میبرند. اگر فلان پسرک فلان کار را کرده باشد و اگر فلان دخترک به فلان جا رفته باشد، درجا همگی به آن پی میبرند.
این موضوع در مورد حجاب بسیار شدید تر است. اگر دختری جرأت کند که حتی با اجازه والدینش بدون حجاب به بیرون بیاید، مسلمانان به والدین دخترک با متلکهای خود فشار میآورند. به دختر نیز دیر یا زود لقب فاحشه داده و برایش داستانها در میآورند. در قرن بیست و یکم، به مراتب کمتر دختر بی حجاب در خیابانهای آلمان میبینید تا قرن بیستم!
دخترهای مسلمانی که بدون دغدغۀ انگ فاحشگی میخواهند زندگی کنند، به یک زوری تحصیل کرده و به شهر دیگری و بدون خانواده خود کوچ میکنند.
اگر یک دختر مسلمان در قلب اروپا و قرن 21  قادر به انتخاب پوشش خود نباشد، چه انتظاری میتوان از یک جامعه ایرانی قاجار زده داشته باشیم؟
چه فرق فاحشی میان درجه مسلمانی جامعه ایران زمان قاجار با جامعه قلمرو "داعش" در عراق امروزی هست؟ آیا میتوان انتظار داشت که روزی زنان در قلمرو داعش، لباس اختیاری به تن کنند؟ به یاد داشته باشید که بسیاری از خانوده های داعشی زمان قاجار، پس از کشف حجاب، زنان و دختران خود را تا زمان مرگشان اجازه ندادند که از خانه خارج شوند. این هم نوعی زنده به گوریست.
باید نیرویی پیشرو، این حق را به زور به زنان ایرانی میداد که این نیروی پیشرو، رضا شاه بود. وگرنه داعشیان زمان قاجار محال بود که داوطلبانه به زن ایرانی اجازه زندگی بدهند.
ولی دیدیم که چگونه زن ایرانی در زمستان 1357 تیشه به ریشه خود زد. کسانی مانند "سیمین بهبهانی" چنین جمله هایی از خود ترشح میکردند:" حاضرم تا آخر عمرم لچک به سر کنم ولی شاه از این مملکت برود". که چنین هم شد.
یادمان نرود که چگونه چپهای وطنی از پروژه حجاب اجباری دفاع کرده و به جایگاه زن در ایران ضربه های مرگباری وارد کردند.


و حتی زنی مانند شیرین عبادی که جایزه صلح نوبل را از آن خود کرده، اجباری بودن حجاب را منوط به قوانین ایران دانسته و آن را فقط در کنفرانسهای خود در خارج از کشور انتقاد میکند.
هموطن حالا فهمیدی که چرا گاهی آزادی "دادنیست" و نه گرفتنی؟


۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من (25)

"شاه ترسو"

به هنگام یک براندازی، همیشه گروههای خشن و کم شعور، برندۀ فعل و انفعالات جامعه خواهند بود. انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه از بهترین مثالهای این نوشتار هستند. یادمان باشد که چگونه ژاکوبین ها به رهبری روبسپیر تصفیه های خونین و چندصدهزار نفره در فرانسه راه انداخته و دوران ترور را اداره میکردند.  و یادمان نرود که چگونه بلشویکهای کمونیست شوروی، ملت را به بهانه های واهی قتل عام مینمودند. در آن زمان حتی اگر کسی پیراهنی پاکیزه و نو داشت، محکوم به مرگ بود. در ضمن انقلاب خودمان را هم فراموش نکنیم.
این امر کاملاً منطقیست. نیروهای مدنی و صلح گرا که اصولاً در اکثریت هستند، از آنجایی که از خشونت سررشته ای ندارند، موفق نمیشوند به کمک دلیل و منطق، به هدف خود برسند.
همیشه خشونت بر منطق پیروز است. سئوال این است که چگونه میتوان میزان خسارت را محدود کرد.
زمانی که شاه با خشونت های صحنه سازی شده سال 57 مواجه شد، بهترین کاری را که یک دولتمرد باتجربه میتواند بکند را انجام داد: او ایران را ترک کرد.
حتی تاریخ معاصر به عینه تصدیق میکند، تمامی اشخاصی که مورد غضب ملت خود قرار گرفته و حاضر به ترک کشور نشدند، نه تنها نتوانستند قدرت خود را تثبیت کنند، بلکه شیرازه کشور را از هم پاشیدند و ملت را نابود کردند.
اشخاصی مانند صدام حسین، معمر قذافی و بشار اسد کشورهای خود را به معنای واقعی کلمه نابود کردند، چرا که نشانه های تغییر در کشور را نادیده گرفتند.
ولی افرادی مانند حسنی مبارک و زین العابدین بن علی، با کنار رفتن، کشورهای خود را از ورطه سقوط نگاهداشتند.
تلخ تر از این نمیتواند باشد که نجات ایران را با خروج شاه، به ترسو بودن او نسبت بدهیم. من در صحبتهای خود با کمونیستهای وطنی، هنوز انگ ترسو بودن شاه را از ایشان میشنوم. پس باید شاه چه کار میکرد؟ مانند بشار اسد 200000 نفر از ملت را میکشت تا بر خرابه های ایران حکومت کند؟
با همه ضعفهای "انسانی" خود، انسان با درایتی بود.

۱۳۹۴ دی ۱۱, جمعه

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من(24)

"نسل مصرف کننده من"

ارتجاع سرخ و سیاه در سالهای انقلاب 57 به خدمات رژیم و بخصوص دستاوردهای امیرعباس هویدا، انگهایی مسخره میزد که با نوع فکر و سطح دانش ایشان تطابق کامل داشت.


ایشان اقتصاد ایران را "وابسته" مینامیدند و جامعه ایرانی را "مصرفی" میدانستند. چرا که به عقیده ایشان، صنعتی در ایران وجود نداشت تا "تولیدی" در کار باشد و کشور ایران به خارج "وابسته" بود.
متأسفانه اینگونه ادعاهای بی اساس بدون کوچکترین اصطکاکی به داخل مغز مردم لیز میخورد و در همانجا میچرخید.
بسیاری از هموطنان من که این سطور را میخوانند، شاید جنگ ایران و عراق را با گوشت و پوست خود تجربه نکرده باشند. در آن زمان به دلیل ماجراجویی ملایان و با تأیید ارتجاع سرخ، تمامی دنیا ما را محاصره اقتصادی کرده بود. مطلقاً چیزی وارد کشور نمیشد.


آنچه ملت ما را را از گرسنگی نجات داد، پایه های کشاورزی در ایران بود که رژیم پهلوی گذاشته بود.
ما با مهماتی میجنگیدیم که در ایران تولید میشد.
ما با لوازم التحریری به مدرسه و دانشگاه میرفتیم که در ایران ساخته میشد.
ما با لوازم یدکی ماشینهای خود را تعمیر میکردیم که "ساخت ایران" بودند.
از کاسه و لیوان و قاشق و چنگالی و آفتابه پلاستیکی و لوازم جراحی استفاده میکردیم که از نظر کمونیستهای وطنی محال بود که در ایران ساخته شده باشند. مگر ایران چیزی میساخت؟
آن روزها بود که Made in Iran کشور را 8 سال از سقوط واقعی نجات داد. نه شعارهای صدمن یه غاز "دیکتاتوری پرولتاریا" و "ماتریالیسم دیالکتیک".


زندگی واقعی، لابلای کتاب "کاپیتال" مارکس نیست. این تئوریها را فقط چند تا دانشجوی بیسواد باور میکنند که تازه از خانه مامان جونشان پای به بیرون گذاشته اند و باورشان شده که ترم اول را تمام نکرده، باید به ایشان دکتر و مهندس گفت. اگر به کمونیسم اعتقاد دارید، اذعان کنید که مارکسیسم به "جبرتاریخی" پیوست!
ایشان با این گندکاریهایشان هیچکدام به مقام صدارت و وزارت نرسیدند که هیچ، همگی هنوز که هنوز است در خیابانهای برلین و فرانکفورت به شغل شریف رانندگی تاکسی میپردازند.
اگر جامعه ما مصرفی بود و ما وابسته، کدام کالا نیازهای ما را برطرف کرد و کدام کارخانه به کارگران ما کماکان کار میداد؟
8 سال جنگ و محاصره اقتصادی شعار نیست. واقعیت است.

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من (23)

"فقط یک قدم تا خودباوری"

گرچه ایرانیان در مجموع انسانهایی مذهبی هستند که حتی فرق خرافات و اخلاق را نمیدانند، ولی در عمل واژه "خودباوری" برای ایشان مفهومی ندارد. آنهایی هم که کمی عقل در بدن دارند، از این جامعه بریده اند و دارند به خارج کوچ میکنند.
کشور ژاپن که در دهه 50 میلادی در تلاش برای تکان دادن به جامعه خود بود.، با ایران آن موقع تفاوت کمی داشت. گرچه ژاپن از نظر تکنولژی از ایران یک سر و گردن جلوتر بود، ولی جنگ دوم، این کشور را به ویرانه ای تبدیل کرده بود و اقتصاد این کشور را به زانو درآورده بود.
خودباوری آلمانها و ژاپنیها، به ایشان چنان قدرت معنوی داد که به ایشان نیرویی بخشید تا سر از زیر خاکستر بردارند و کشور خود را بسازند. ایشان بر پایه توان و بنیه فرهنگی خویش، و با استفاده از تاریخ خود، بر مشکلات فائق آمدند. بخصوص ژاپنیها چنان برای فرهنگ و تاریخ خود ارزش قائل شدند که این حتی ابعادی افسانه ای به خود گرفت. حتی اروپاییان و آمریکاییها نیز این غلوّ ها را باور کردند. یکی از این غلو های خنده دار که مبنای علمی و تاریخی ندارد، شمشیرهای "سامورایی" ژاپنیها میباشد. 
همه ما داستانهای شگفت انگیزی در مورد شمشیر سامورایی خوانده و شنیده ایم. میگفتند که آهن این شمشیر را 2 سال زیر خاک دفن میکنند که البته معلوم شده که این کوچکترین تأثیری در بافت این شمشیر ندارد.
میگفتند که آهنگر این شمشیر باید استاد باشد و دهه ها تعلیم دیده باشد. در اروپا آهنگرانی هستند که به مراتب شمشیرهای بهتری از آهنگران ژاپنی میسازند.
موضوع دیگر اینکه ادعا میکردند این شمشیر، گلوله شلیک شده یک تفنگ را به دو نیم تقسیم میکند و خود شمشیر صدمه نمیبیند.
این آخری حقیقت دارد. دو شومن آمریکایی این امر را در فیلمی به اثبات رسانیدند. ولی این دو شومن در عین حال به اثبات رسانیدند که حتی یک "چاقوی میوه خوری" هم چنین توانایی را دارد! لطفاً به فیلم زیر توجه کرده و خودتان نظر دهید:


در ضمن ادعا میشد که یک شمشیر "خوب" سامورایی قادر به نصف کردن یک تشک تاتامی، که از خیزران درست شده است با یک حرکت را دارد.
فیلم زیر را در مورد "شمشیر ایرانی" ملاحظه فرمایید. شمشیر ایرانی به لحاظ خمی که دارد، به مراتب راحتتر میتواند این تشک را به دو نیم تقسیم کند. چرا که شمشیر ایرانی دائماً با تشک، یک تانژانت برقرار کرده و کار را راحت تر مینماید. شمشیر سامورایی را باید با دو دست گرفت. شمشیر ایرانی با یک دست کارآرایی لازم را دارد.  درضمن نباید شمشیر ایرانی را با شمشیر عربی اشتباه گرفت. شمشیر ایرانی، هم برای ضربه زدن و هم برای فرو کردن مناسب است. شمشیر عربی ولی بیشتر در ضربه زدن به کار میآید:


ما ایرانیان باید بیشتر به تواناییهای خود ایمان داشته باشیم و باید بیشتر به تاریخ خود اطمینان کنیم. فرهنگ ما بسیار غنیست. شاید تاریخمان فراز و نشیب زیادی داشته باشد. ولی کارنامه تاریخی خوبی به دنیا ارائه داده ایم.