۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه
شاید این جنبش یک سوسک کم دارد!
۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه
۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه
لنگه دمپایی من کجاست؟
۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه
دو عدد هندوانه لطفا
۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سهشنبه
تره به تخمش میره، حسنی به باباش
مصاحبه با یک پانترک عادی
- با عرض احترامات خدمت شما پانترک گرامی، حالتان چطور است؟
* چطور؟ نظر خاصی داری؟ مگه تو فارسی؟
- والله پدر و مادر من از دونقطه مختلف ایران هستند. خودم را ایرانی میدانم.
* ایرانو دوست داری؟
- بله
* پس فارسی!
- چند تا سئوال داشتم که اگر میشود برای خوانندگان گرامی جواب دهید.
* خب بفرما
- شما ادب را چگونه تعریف میکنید؟
* ننه جنده اصلا خودت میدونی ادب چیه؟ میخوای منو مسخره کنی؟ خب معلومه ما ادب داریم و شما فارسا نه!
- به نظر شما، چرا شما ادب دارید و ایرانیها ادب ندارند؟ شما کجا ادب را یاد گرفتید؟
* همینطور که میدونی، لقمه (لقمان)حکیم ترک بود. ما از لقمه حکیم منطق منفیو یاد گرفتیم. هرچی شما فارسای خارکسه کردین، ما برعکسشو کردیم. دیدی، حالا موندی توی این عظمت!
- بسیار خوب. شما و همقطاران شما از اینکه به اطلاعات غیر متعارف دیگری غیر از جهانیان سندیت میکنید، افتخار مینمایید. اصولا اطلاعات شما با اطلاعات دیگر جهانیان منطبق نیست. دلیل آن را لطفا بگویید.
* خب ما برعکس شوونیسم فارس و دیگر دشمنان ترک، که همه جهان را تشکیل میدهد، اهل تحقیق هستیم. خیلی کتاب میخوانیم و در اینترنت، فعالیت تحقیقاتی زیادی داریم.
- کدام کتابها را جزو منابع تحقیقاتی خود میدانید.
* کتاب پرفسور دکتر پورپیرار. کتاب دیگری هم لازم نیست.
- میتوانید نمونه ای از آدرسهای تحقیقاتی اینترنتی خود را برای خوانندگان ما بگویید؟
* فقط چون تو احمق و بیسواد فارس شوونیست هستی دلم برات سوخت. وگرنه نمیگفتم. حالا قلم دربیار یادداشت کن: www. Turksex.com و www.Homo.com.
- بسیار خوب. شما ادعا دارید که بیشترین خدمات را به اسلام کرده اید. لطفا بگویید به چه طریق؟
* به دو طریق: 1- لواط 2- آدمخواری. هرکی مقابل تاراج و حمله های ما مقاومت میکرد، کونش میذاشتیم. وقتی اثر نمیکرد، میخوردیمش.
- ولی گویا در اسلام آدمخواری و لواط حرام است و نماد گرگ نیز نمادی اسلامی نیست.
* کجای قرآن؟ چرا دروغ میگی؟ یعنی میخوای به من تهمت بزنی که من قرآن نخوندم فارس سگ؟ من هر هفته برای اسلام قمه میزنم!
- استغفرالله!
* اجازه بده برات توضیح بدم. قرآن که میدونی به زبان ترکی نوشتند. و برای من که ترکی حرف میزنم که قرآن خوندن کاری نداره. من کل قرآنو حفظم.
- آخر شما مطمئن هستید که قرآن به زبان ترکی میباشد؟
* شما فارسای مادر قحبه چقده بیسوادین! ببین ترکی زبانی التصاقیه. زبان سومر هم زبانی التصاقی بوده.
- خب این چه ربطی به عربی دارد؟
* خب عربی همون سومریه دیگه!
- زبان ژاپنی هم التصاقیه...
* ژاپنی ها هم ترکن دیگه!
- پس نتیجه گیری شما چیست؟
* یعنی اینکه عربی هم ریشه در ترکی داره. اصلا پیامبر اسلام خودش ترک بوده. اینو وزیر آموزش و پرورش ترکیه هم گفته. اونم کم کسی نیست که آدم حرفشو قبول نکنه. و من هم حرفشو تأیید میکنم.
- از دیگر مشاهیر ترک نام ببرید.
* رستم!
- رستم که کاراکتری تخیلی بود...
* خفه گؤت فرن شوونیست
- چشم
* دیگه جونم برات بگه زرتشت...
- زرتشت ترک بود؟
* شما فارسای جاکش نه فقط بی ادب، بلکه خیلی هم بیسوادین. "اوستا" به زبون ترکیه. زرتشت چطور میشه ترک نباشه؟!
- شما میتوانید "اوستا" را بخوانید؟
* نه خیلی مستقیم، چون به زبون ترکی قدیمیه.
- میتوانید توضیح دهید که دلیل تغییر این زبان تا این درجه شدید چه بوده؟
* فشار زندگی و فارسای شوونیست...
- چند تا از دوستان به ما فاکس زده اند و چند سئوال ساده از شما دارند.
* خب بفرمایین
- 2 + 2 چند تا میشه؟
* 3 تا!
- مطمئنید؟ 4 نمیشود؟
* اگه فارس شوونیست بذاره میشه! اصلا شما ننه جنده های فارس چرا هرچی سئوال سخته از ما ملت قهرمان مظلوم میکنین؟ تو مدرسه هم شوونیسم زیاد بود. یادم میاد سال 5 دبستان معلم عین این سئوالو کرد که جواب منم همین بود که به من صفر داد. اونجا بود که فهمیدم شوونیسم فارس یعنی چی؟
- شما کجا مدرسه رفتید؟
* تبریز.
- معلم شما متولد کجا بود؟
* همون تبریز دیگه! شما فارسا به دانش ما حسادت میکنید.
- شما مدرک دانشگاهی دارید؟
* به کوری شوونیسم فارس، آره.
- چه مدرکی؟
* من مدرک دکترای لیسانس دارم.
- دلائل نفرت شما از ایران و فارسها چیست. میتوانید چند دلیل را برشمارید؟
* پول این مملکت میره تو جیب فارسا...
- ولی بازار تهان و کل ایران، حتی در مناطق غیر ترکنشین که در دست اقلیت ترکزبان است.
* اینا همش سیاست فارسای شوونیسته. بازارو میزارن دست ما و پولشم میدن به ما تا مردم متوجه نشن که چقدر به ملت قهرمان ترک ظلم میشه! همش از بدجنسی و سیاست اوناس.
- اصلا حرف شما را متوجه نمیشوم! منطق کاملا غیر متعارفیست.
* خب از بس که خنگی. تازه به همه ملتهای ایران زور میگن.
- از زمان سامانیان تا امروز که دولتها و سلسله ها ترکزبان بودند. و ایشان هم که با ددمنشی خاصی حکومت میکردن. یادمان نرود که چگونه آغا محمدخان قاجار چشم مرد و زن و کودک را در کرمان از حدقه درآورد.
* خب تقصیر خودشون بود. چرا تسلیم نشدن و اون بینوا فحش هم دادن؟ هر کسی مسئول اعمال خودشه.
- و یادمان نرود که شاه اسماعیل چگونه بعد از تسخیر تبریز با زور با پسران رجال تبریز لواط کرد.
* خب که چی؟ دلش خواسته!
- و فراموش نکنیم که شاه عباس چگونه دستور میداده که تا دشمنانش را بخورند.
* اینا همش دروغه. بهش حسادت میکنن. شاه عباس اصفهانو ساخت.
- یعنی خودش آستینش را بالا زد و عرق جبین خودش اصفهان را ساخت؟ هر جای اصفهان برویم میبینیم که معمار مسجد و ساختمان، نامش را بر سر در آنجا نوشته.
* نه بابا! اینا گرافیتی بوده. یه بابایی از اونجا رد میشده، با مداد و ماژیک اسمشو اونجا نوشته که دیگه هم پاک نمیشه.
- در ضمن قاجار ها هم در عین بیعرضگی، بسیار وحشی بودند و حتی خود را به مغول منسوب میدانسته اند.
* اینم از اختراعات شوونیسم فارسه. میگن ما پانترکا مغولیم. ما فقط زبانمون مثل زبان مغولی التصاقیه. وگرنه هیچ!
- نام کوچک شما چیه؟
* من؟
- بله
* چنگیز
- نام پدر شما چی بوده؟
* تیمور
- نام پسر شما چیست؟
* اوکتای!
اصلا میدونی چیه؟ من میرم. توی این مصاحبه فقط به من توهین کردی و خواستی منو آسیمیله کنی.
- کجا تشریف میبرید؟
* میرم دبی پیش خواهرم. بعدش هم میرم قورولتایی جایی!
- ایشان در دبی چکار میکنند؟
* سرشماری نفوس. اصلا به تو چه فارس خارجنده!
- از حضور شما متشکرم. اگر جمله ای در خاتمه دارید، بفرمایید.
* مرگ بر فارس سگ و شوونیسم فارس.
۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه
ترکان قومی جنایتکارند (8)
۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه
دیجیتال کو؟!!
آن زمان که دانشجو در آلمان بودم، برای امرار معاش مجبور به کار کردن در موازات درس خواندن شدم. به عنوان مشاور برای کمپانی Sony در یک فروشگاه بسیار بزرگ لوازم الکترونیکی جایی را پیدا کردم. قریب 2 سال آنجا محل کار من بود. به هر حال هر جور آدمی را میدیدی و پس از مدتی، با چهره مشتریان دائمی آشنا میشدی. هفته ای یکبار این فروشگاه با چاپ دفترچه هایی، برای خود تبلیغ میکرد و برای جذب مشتری، اجناسی را حراج مینمود.
یکی از جالبترین مشتریهایی که من در عمرم آشنا شدم شخص ترکی بود که حدود 50 سال میداشت. او به گفته خود فقط 35 سال بود که در آلمان سکونت داشت و به همین دلیل آلمانی را مانند سرخپوستان دست و پا شکسته صحبت میکرد.
هر موقع که جنسی حراج میشد، به پیش من میآمد و با لحنی عصبی و توهین آمیز میپرسید: Wo digital? (یعنی: دیجیتال کو؟). من از او میپرسیدم: چه دیجیتالی؟ ساعت دیجیتال؟ دوربین دیجیتال؟ ریسیور دیجیال؟ آخر چه نوع دیجیتال؟ !!!! او هم همیشه یک نگاه تحقیر آمیز از بالا به پایین به من میانداخت و میگفتDu nix verstehen :تو هیچ نفهمیدن!) Du nix Deutsch verstehen. تو آلمانی نفهمیدن!) Du dumm (تو احمق!) . بعدش هم مثل همیشه سراغ یک نفر دیگر میرفت و عین این جملات را به قربانی هوش خدا دادی خود تحویل میداد. این بابا دیگر معروف شده بود. همه کارکنان فروشگاه او را میشناختند و هروقت او را میدیدند، فرار را بر قرار ترجیح میدادند.
پانترکان گرامی ما هم همین طور هستند. جملاتی را میگویند و ادعاهایی دارند سراپا اشتباه و احمقانه و فحاشی از اصول گفتمان ایشان است و تازه ناراحت میشوند که چرا ایشان را کسی جدی نمیگیرد.
دمیر ایسلانماز، دلی اوتانماز
۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه
افسانه ترک باعرضه !
آن موقع که هنوز دانشجو بودم، میبایست که برای امرار معاش در طول تعطیلات دانشجویی کار میکردم. این امر باعث شد که نه تنها با مشاغل مختلف، بلکه با افراد و شخصیتهای مختلف آشنایی پیدا کنم.
یکبار هم در خارج از شهر کوچکی که زندگی میکردم، در کارخانه IBM شغل موقتی پیدا کردم. در آنجا تا آن زمان هارددیسک میساختند. کارخانه بسیار منظم و تمیزی بود و پول خوبی هم میدادند. برخلاف کارخانه های دیگر، هر بخش، اتاق استراحت خود را داشت. روز اول کار در IBM را هرگز فراموش نمیکنم. هر شیفت، نیم ساعت برای کارگران استراحت میداد. روز اول هنوز ننشسته بودم، یک پانترک با آن گردنبند طلای کذاییش با سرعت زیاد نزدیک شد. ته ریش داشت و بود تند سیگار میداد(مانند همه پانترکان).
به ناگاه بی مقدمه با آلمانی دست و پا شکسته به من گفت: تو خیال کردن من میمون؟(Du denken ich Affe?).
من که قدری جا خورده بودم: ببخشید؟
پانترک (عصبانی تر): تو گفتی من میمون؟(Du gesagt ich Affe?).
من پیش خودم گفتم ای خدایا به دادم برس که این یارو الآن به من چاقو میزند.
من به او گفتم: من شما را نمیشناسم. شما هم که من را تا به حال ندیده اید. چرا این فکر را میکنید؟
او گفت: تو دانش آموز؟ (منظورش این بود که آیا من دانشجو هستم).
گفتم: آری.
پانترک: تو در مدرسه (دانشگاه) یاد گرفتن، آدم از میمون..... نه!... آدم از الله !
من: خب که چی؟
پانترک: تو احمق!(Du dumm).
این صحنه را در ذهن خود مجسم کنید: من با رنگ پریده و کارگران دیگر با دهان باز به این موضوع نگاه میکردند و در سالن استراحت جیک کسی درنمیآمد.
خوشبختانه دوست این پانترک دست او را گرفت و سر میز خود برد.
پانترک در حالی که از خشم میلرزید در جمله آخر خود چنین گفت: اصلا همه دانش آموزان احمق!
من از آن روز تا روز آخر کار که سه ماه طول کشید، در راهرو نیم ساعت استراحت را گذراندم، چرا که به من ندا داده بودند که این شخص حتما با من کتک کاری راه خواهد انداخت.