۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

سینمای فقر


به جرأت میتوان سینمای ایران را یکی از بدآموزترین و از نظر فکری، از محدودترین صنایع سینمایی جهان دانست. در این نوشتار سخن از استثناهای صنعت سینمایی ایران چه پیش و چه پس از انقلاب نیست. سریالهای ارزشمندی مانند "دائی جان ناپلئون" به کارگردانی ناصر تقوایی و "سلطان صاحبقران" به کارگردانی علی حاتمی حتی به ژاپن و چند کشور دیگر هم صادر شدند. محتوای این سریالها به مذاق بسیاری خوش نیامد که امیدوارم این "خوش نیامدن" همچنان پایدار بماند.
اساس و پایه سینمای ایران "فقر" است و در مجموع سینمای ایران سوژه دیگری ندارد. حتی اگر سوژه یک فیلم فقر نباشد، در گوشه کنار فیلم، فقر به چشم میخورد. آیا در ذهن خود اصولا قادر به تصور یک فیلم ایرانی با سوژه ای "تخیلی "مانند فیلم "Aliens" و یا "ترسناک" مانند "Jaws" هستید؟
مسلما در کشور ما، در همه دوران فقر بوده و هست. ولی فقر یگانه ویژه کشور ما نیست!
فقر، پدری را از پسرش میگیرد.
فقر دو عاشق را به همدیگر نمیرساند.
فقر دخترکی را وادار به خودکشی میکند.
سوای "فقر"، "بدآموزی" نیز از پیامهای فیلم ایرانیست. بزرگترین نماد بدآموزی در فیلم ایرانی را به جرأت فیلم "سازدهنی" به کارگردانی امیر نادری میدانم. بد آموزی به کودکان، در ادبیات ایران جایگاهی سنتی پیدا کرده است. کتاب ماهی سیاه کوچولو که سعی میکرد نحوه جنگهای چریکی را به دبستانها ببرد، از این زمره است. در این رژیم نیز فداکاری تا حد خودکشی برای رهبر، از این نمونه است.

amir-naderi-saz-dahani.jpg

داستان فیلم سازدهنی به آنجا مربوط میگردد که پسرکی به نام عبدالله پس از ختنه شدن، از پدر خود یک سازدهنی جایزه میگیرد. از آنجایی که محیط اطراف عبدالله در "فقر" به سر میبرد، این سازدهنی، تنها سازدهنی محله است و بچه های محل هم میخواهند با سازدهنی بازی کنند. عبدالله هم در این جریان متوجه شانس خود شده و با دریافت پولی اندک از بچه های دیگر، به آنها اجازه نواختن سازدهنی میدهد و برای خود دکان باز میکند!
در میان این بچه ها، پسرکی چاق و خپل به نام "امیرو" (امیر) وجود دارد که به معنی واقعی کلمه عاشق این سازدهنی میباشد. او برای نواختن سازدهنی به هر کاری راضیست. عبدالله به این جریان واقف میشود و علاوه بر گرفتن پول، امیرو را به هر وسیله تحقیر هم میکند. در آخر فیلم، امیرو سازدهنی را دزدیده و به داخل دریا میاندازد.
پیام کارگردان در این فیلم چیست؟ اگر کسی تو را تحقیر کرد او را نابود کن؟ دزدی برای "رهایی" یک آلترناتیو است؟
کسانی که به صنعت سینمایی علاقه دارند میدانند که اگر "والت دیسنی" این فیلم را میساخت، پیام فیلم به صورت دیگری به دید بیننده میرسید. احتمالا کودکان در مرحله اول روی "شخصیت" خود کار کرده و فرد استثمارگر را تحریم میکردند. سپس در نهایت دوستی، هرکسی کار کوچکی در حد خود دست و پا کرده و سپس بچه ها به صورت گروهی پول خود را روی هم ریخته و با آن پول برای خود سازدهنی خریده و به طور دسته جمعی و صمیمانه با آن سازدهنی بازی میکردند. دعوت کودکان به خشونت، از مدنیت جامعه ما میکاهد. کارگردان چنین فیلمهایی باید مسئولیت پیامهای فیلم خود را پذیرا باشند.
البته سوژه فقر نیاز به مشوق هم دارد و آن را میان خارجیان و جوائز سینمایی ایشان میتوان یافت. خارجیان گمان دارند که با تشویق چنین فیلمهایی، انگشت بر روی مشکلات داخلی ایران گذاشته و به خیال خود به جنبش مدنی در ایران کمک میکنند. شاید چنین هم باشد. ولی طرف دیگر سکه بسیار غم انگیز است. از طرف دیگر جرائد خارجی به رژیمهایی مانند دیکتاتوری حاکم در ایران، مهرتایید دمکرات بودن و آزاد بودن را میدهند، چرا که این رژیمها اصولا اجازه ساخت و پخش چنین فیلمهای "انتقاد" کننده ای را داده اند! دقیقا همین تشویقها میباشند که مانع حمایت معنوی آدمهای معمولی خارج، از شورش خیابانی ملت ایران گشته است. آنها خیال میکنند که با تمام مشکلات ایران، در طی زمان، مشکلات ایران با استمرار دمکرات شدن ملایان برطرف خواهد گشت.
از طرفی کارگردانان تشنه جایزه میبینند که ساده ترین راه برای دریافت مدال و نشان در خارج از کشور، ساختن یک فیلم با سوژه "فقر" از ایران میباشد. این چند نکته، سینمای ایران را به بن بست معنوی و هنری رسانیده اند. غم انگیز تر از همه اینکه برای گریز از انتقاد، نقادان و فیلمسازان ایرانی، مفهوم "هنر" در فیلم را به نوعی نوین تعریف کرده تا مبادا از ایشان در صنعت فیلمسازی انتظار دیگری برود. از این دور باطل بسیار مشکل میتوان خارج گشت. برای خروج از این دور باطل نیاز به چند کارگردان شجاع و باشخصیت است.
کشور ما ایران دارای ابعاد و جوانب بسیاریست. زیبایی، عشق، ترس، نفرت، تخیل، سورئالیسم، غم، شادی، خودباوری، شجاعت مدنی و رئالیسم هم یقینا ارزش سوژه بودن را دارند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

جالب بود
نگاه زیرکانه ای به این فیلم داشتی
موفق باشی
سینا

ضمناً حساب بلاگفای منو بستن اومدم رو بلاگر
pan-turk.blogspot.com