۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من (25)

"شاه ترسو"

به هنگام یک براندازی، همیشه گروههای خشن و کم شعور، برندۀ فعل و انفعالات جامعه خواهند بود. انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه از بهترین مثالهای این نوشتار هستند. یادمان باشد که چگونه ژاکوبین ها به رهبری روبسپیر تصفیه های خونین و چندصدهزار نفره در فرانسه راه انداخته و دوران ترور را اداره میکردند.  و یادمان نرود که چگونه بلشویکهای کمونیست شوروی، ملت را به بهانه های واهی قتل عام مینمودند. در آن زمان حتی اگر کسی پیراهنی پاکیزه و نو داشت، محکوم به مرگ بود. در ضمن انقلاب خودمان را هم فراموش نکنیم.
این امر کاملاً منطقیست. نیروهای مدنی و صلح گرا که اصولاً در اکثریت هستند، از آنجایی که از خشونت سررشته ای ندارند، موفق نمیشوند به کمک دلیل و منطق، به هدف خود برسند.
همیشه خشونت بر منطق پیروز است. سئوال این است که چگونه میتوان میزان خسارت را محدود کرد.
زمانی که شاه با خشونت های صحنه سازی شده سال 57 مواجه شد، بهترین کاری را که یک دولتمرد باتجربه میتواند بکند را انجام داد: او ایران را ترک کرد.
حتی تاریخ معاصر به عینه تصدیق میکند، تمامی اشخاصی که مورد غضب ملت خود قرار گرفته و حاضر به ترک کشور نشدند، نه تنها نتوانستند قدرت خود را تثبیت کنند، بلکه شیرازه کشور را از هم پاشیدند و ملت را نابود کردند.
اشخاصی مانند صدام حسین، معمر قذافی و بشار اسد کشورهای خود را به معنای واقعی کلمه نابود کردند، چرا که نشانه های تغییر در کشور را نادیده گرفتند.
ولی افرادی مانند حسنی مبارک و زین العابدین بن علی، با کنار رفتن، کشورهای خود را از ورطه سقوط نگاهداشتند.
تلخ تر از این نمیتواند باشد که نجات ایران را با خروج شاه، به ترسو بودن او نسبت بدهیم. من در صحبتهای خود با کمونیستهای وطنی، هنوز انگ ترسو بودن شاه را از ایشان میشنوم. پس باید شاه چه کار میکرد؟ مانند بشار اسد 200000 نفر از ملت را میکشت تا بر خرابه های ایران حکومت کند؟
با همه ضعفهای "انسانی" خود، انسان با درایتی بود.

هیچ نظری موجود نیست: