۱۳۹۷ خرداد ۵, شنبه

گندم، بزرگترین معضل تاریخی جهان سوم و ایران

در این نوشتار سعی میشود توضیح داده شود که چرا گندم در جهان سوم و به خصوص خاور میانه، بلای جان ملل شده و مانع رشد و شکوفایی اقتصادی و اجتماعی این ملل میگردد.
خواستگاه گندم

گویا خواستگاه گندم جایی میان مثلث عراق، لبنان و سوریه بوده است. آن زمان گندم قابل خوردن نبوده و بیشتر شبیه علف هرز رشد میکرده است. ایرانیان که از نوابغ کشاورزی بوده اند، به استعدادهای این گیاه پی برده و با تصحیح این گیاه در طی دهه ها، از این گیاه هرزه روی، یک گیاه قابل کشت و مصرف ساختند.

معضل اول: خشکسالی و مصرف آب

در کشور خشکی مانند ایران که سِیر بیشتر خشک شدن را میپیماید، کشت گندم یک فاجعه است. برای تولید یک کیلو گرم گندم در ایران، نیاز به 2363 لیتر آب میباشد. برای نمونه: برای کشت یک کیلوگرم سیب زمینی، نیاز به 160 تا 500 لیتر آب است. در کشور مصر برای تولید یک کیلو سیب زمینی از 21 لیتر آب استفاده میشود.


 استفادۀ خودسرانه و بدون نظارت کشاورزان بیسواد از آبهای فسیلی کشور به کمک چاههای عمیق، حتی به عمق فاجعه کمک بیشتری کرده که برای جبران آن به چند هزار سال وقت نیاز است.

از آنجایی که در ذات حکومت فعلی ایران، شایسته سالاری جای خود را به اعتقاد به اسلام داده است، هنوز برای تربیت فرهنگی ملت ایران جهت صرفه جویی در آب و راههای علمی برای مقابله با کم آبی، تصمیمی اتخاذ نشده است. و از طرفی دیگر، به دلایل سیاسی، کشاورز جهان سومی تشویق به کشت گندم میشود.

معضل دوم: گندم، یک سلاح ایدئولوژیکی

تمامی رژیمهای ایدئولوژیکی و سرکوبگر،فقط یک هدف دارند: منزوی کردن به عمد کشور خود، جهت چاپیدن کشور و سرکوب دگر اندیشان بدون مزاحمت و دخالت خارجیان.
در اینجا گندم بزرگترین نقش را بازی میکند.
چه در شوروی سابق و چه در زمان ملایان، همیشه با جنجال تبلیغاتی سعی بر این میشده (و میشود) که از لحاظ کشت گندم، خودکفا شد. یک انسان سالم باید با شنیدن واژۀ "خودکفایی" تنش بلرزد و نگران آیندۀ سیاسی کشورش باشد. خودکفایی در کشورهای مکتبی چیزی جز  هدف عمدی ایزوله کردن و منزوی نمودن کشور نیست. 
جهان امروزه به یک دهکده میماند. به علت رشد بیشمار جمعیت، همیشه کوچکترین تنش به جنگ منتهی میشود. هدف کشورهای متمدن همواره داشتن رابطه حسنه نه تنها با همسایه های خود، بلکه با همۀ جهان است.
در هیچ کشور اروپایی و آمریکا، هیچوقت کسی صحبت است خودکفایی نمیکند چرا که عبث است. همه به هم احتیاج دارند و نیازهای یک انسان مدرن از یک تکه نان که تنها هدف کشورهای مکتبی میباشد، بیشتر است!
ولی کشورهای مکتبی، نیاز ملتهای خود را به حداقل سیر شدن شکم تقلیل میدهند و این در طی زمان برای ملل جهان سومی کافیست.
در اینجاست که گندم، یکی از بزرگترین عامل نگهداری رژیم میشود و تبدیل به یک سلاح استراتژیکی میگردد.
 ولی به دلایل یاد شده، گندم منابع طبیعی و انسانی را غارت میکند و به اقتصاد هم صدمه میزند. یک انسان جهان سومی با دید روستایی خود از جهان، قادر به درک مضرات گندم نیست.

معضل سوم: بیماری

گندم به دلیل جوان بودن در سفرۀ انسانها، دارای مضرات زیادیست. 
۱- گندم قند خون را بالا میبرد و با "شیرین" کردن سلولهای بدن، به پیر شدن تسریع میبخشد. گندم یکی از بزرگترین عوامل مرض قند است.
۲- گندم حاوی گلوتن بوده و عامل بیماریهای روده میباشد. گلوتن در ضمن باعث آلرژی میشود.
۳- گندم مانع جذب آهن، منگنز و روی میشود که برای دفع بیماریها و تقویت دستگاه ایمنی بدن ضروری میباشند.
۴- گندم عامل شماره یک چاقی و بیماریهای عروقی و قلبی در جهان سوم است.

معضل چهارم: ضررهای اقتصادی

برای ساکت نگه داشتن ملت گرسنه، قیمت گندم و نان به کمک سوبسید و به طور مصنوعی پایین نگاه داشته میشود. این همان پولیست که به جای سرمایه گذاری در پروژه های زیربنایی برای آیندۀ کشور، پس از گذشت دستگاه گوارشی مصرف کننده، مستقیما به مستراح فرستاده میشود.
در یک اقتصاد سالم و اجتماعی، سوبسید به حداقل خود میرسد که آن پول در انسانها و آیندۀ ایشان سرمایه گذاری میگردد.

متاسفانه گندم از دید جهان سومی چند نکتۀ مثبت هم دارد:
۱- نان انسان (فقیر) را سیر میکند.
۲- برای خوردن نان، نیاز به وسایل دیگر مانند وسایل آشپزی نیست. پس خوردن نان، خرج جانبی ندارد. یک کپر نشین بلوچستانی که به خاطر فقر حتی یک قاشق در اختیار ندارد، میتواند یک نان به دستش بگیرد و سق بزند.
۳- نان به دلایل سوبسید عامدانه، (نسبتا) ارزان است.

دلایل تاریخی ارجحیت سیب زمینی بر گندم

1- آلمان

سیب زمینی تا زمان فریدریش کبیر در آلمان مطرود و کمابیش ناشناخته بود. پس از پیروزی قاطعانۀ فریدریش کبیر بر دشمنان خود، او سعی در نوسازی آلمان (پروس) نمود. او متوجه شد که دو عامل جلوی پیشرفت کشور را میگیرند: مذهب و فئودالیسم. متاسفانه به دلایل سیاسی، او نمیتوانست به مقابلۀ با این دو عامل برود. ولی از آنجایی که نظامی بود و برای خود اقتداری کسب کرده بود، راه سومی که راه خودش بود را در موازات این دو عامل برگزید. او متوجه فقر و گرسنگی ملت خود بود و دقیقا میدانست که "سیب زمینی" تنها راه مبارزه با گرسنگی ملتش میباشد. کشت سیب زمینی و نگهداری از آن حتی برای کشاورزان نادان نیز ساده بود و بازدۀ سیب زمینی از هر نوع گیاه خوردنی بیشتر. ولی بزرگترین دشمن سیب زمینی کلیسا و مذهب بودند. روحانیون مسیحی به دو دلیل با سیب زمینی مخالف بودند: 1- نام سیب زمینی در انجیل ذکر نشده بوده 2- به زعم روحانیون، سیب زمینی زیر زمین عمل میآید و از آنجایی که شیطان زیر زمین است، پس سیب زمینی میتواند شیطانی باشد.
پس فریدریش کبیر مجبور شد راه خود را برود. او با پول خود و دولت، زمینهای کشاورزی زیادی را خرید و با خرج خود بر روی این زمینها سیب زمینی کاشت. از آنجایی که قدرتمند بود، روحانیون جرأت اعتراض به او را نداشتند. درضمن او گفته بود که سیب زمینی ها را در اختیار مردم قرار نخواهد داد و به این ترتیب دهان مذهبیون را بست. درضمن او خاطر نشان کرده بود که قراول و نگهبان بر سر زمینهای کشت سیب زمینی کشیک خواهند داد.
پس از مدت کوتاهی، او قراولان را شبها به خانه میفرستاد و به ملت اجازه میداد که شبها، از سیب زمینیها "بدزدند".
به این ترتیب پای سیب زمینی کم کم سر سفرۀ آلمانیها باز شد و ملت از گرسنگی نجات یافتند. امروزه سیب زمینی را نمیتوان از آشپزخانۀ آلمانی دور نگاهداشت.

2- ایرلند
ایرلند به دلایل مذهبی همیشه از فقیرترین کشورهای اروپا بود تا پایش به اتحادیۀ اروپا باز شد. ملت ایرلند همیشه با گرسنگی دست و پنجه نرم میکرد. ورود سیب زمینی به ایرلند، وضعیت خورد و خوراک این کشور را دگرگون کرد. نگهداری سیب زمینی آسان و بازده آن بالا بود. سیب زمینی علاوه بر اینکه سیر میکند، برخلاف گندم، در معده و روده به نوعی تخمیر میشود و باعث چاق شدن نمیگردد. در ضمن سیب زمینی دارای مقدار زیادی ویتامین C میباشد که آنتی اکسیدان بوده و دستگاه ایمنی را تقویت میکند. سیب زمینی به رشد عضلات کمک میکند.
به همین علت کشور ایرلند خاستگاه بوکسورهای معروف بوده است. معروف است که یک ایرلندی تا زمان آمدن "آفت سیب زمینی" روزی تا حتی 3 کیلوگرم سیب زمینی به طور متوسط مصرف میکرده است!
انگلیسیها بیشتر از کارگران ایرلندی استقبال میکرده اند تا کارگران انگلیسی، چرا که این کارگران قویتر، سالمتر و عضلانی تر از کارگران دیگر بوده اند. با اینکه کارگران ایرلندی همیشه فقیرتر از دیگران بوده اند.
متاسفانه با آمدن "آفت سیب زمینی" به ایرلند و نبود داروی موثر بر علیه این بیماری به سالهای 1845 و 1852 ، از 9 میلیون ایرلند، 1 میلیون از گرسنگی مردند و در مجموع سه چهارم ایرلندیها به آمریکا مهاجرت کردند.
این آفت در کشور های خشکی مانند ایران کمتر مشاهده میشود. علت بوجود آمدن آفت این است که در اروپا پس از بارندگی، آفتابی نمیشود. پس قارچها مهلت دارند که در پناه بی آفتابی و نمناک بودن محیط پس از بارندگی، رشد و نمو نمایند. ولی در ایران، پس از بارندگی، بلافاصله آفتاب میشود و نم حاصل از باران تبخیر میگردد و مجال رشد قارچها را نمیدهد.

به نظر من باید از کشت گندم دوری جست. گندم بازده کمی دارد و آب زیادی مصرف میکند که در ایران مقرون به صرفه نیست. درضمن کشاورزان ایرانی که در کار کشاورزی ناآگاه میباشند، میتوانند آسانتر سیب زمینی کشت دهند تا گندم.
در ضمن باید به جای سیفی جات، کشاورزان و سرمایه داران را تشویق به کاشت درختان میوه کرد. درختان محیط را مرطوب نگاه میدارند و نیاز کمی به آب دارند. درختان میتوانند حتی از آب موجود در هوا استفاده کنند و بر روی زمین خشک سایه بیاندازند. از طرفی درختان مانع فرسایش خاک میشوند و جلوی بیابانی شدن کشورمان را میگیرند.
از خوانندگان تقاضا میکنم که در صورت موافق بودن با این بیانات، این نوع طرز فکر را در ایران و میان هموطنان گسترش دهند چرا که برای کشورمان مهلت زیادی باقی نمانده است. 

هیچ نظری موجود نیست: