۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

مفهوم "تداوم تاریخی" و اهمیت آن


برای فهمیدن معنای "تداوم تاریخی" مایلم در اینجا از چند مثال کمک بگیرم.
من در کشور آلمان زندگی میکنم. این کشور تا تاریخ 1871 میلادی اصلا وجود خارجی نداشت. حدود 600 دوک نشین که عموما آلمانی زبان بودند، منطقه ژرمنها را تشکیل میدادند. آنها فئودال بوده و دارای مرزهای جدا، پاسپورتهای جدا و حتی پولهای رایج جدا بودند. پس از اتحاد این دوک نشینها، آلمان به کشوری پادشاهی تبدیل و پس از 1918 تبدیل به جمهوری شد.
ولی مهمترین ویژگی این کشور این بود که "تداوم تاریخی" به کوشش مردم و روشنفکران آلمانی همواره حفظ شد. از انقلاب 1848 تا به امروز، کوچکترین تغییری در نحوه زندگی مدنی ملت آلمان به وجود نیامد. به طور مثال انقلاب 1848 در منطقه پروس در زمان پادشاه "فریدریش ویلهلم چهارم" که بسیار خونین هم بود ولی مجسمه های او هنوز در آلمان به چشم میخورند. هم او بود که قیام مردم را سرکوب کرد.


چرا مجسمه های او و افرادی نظیر او در همه جای آلمان به چشم میخورند؟ چرا پس از "ملت" شدن آلمانها، در نشانه های این کشور، در نام خیابانها و یا پرچم تغییری حاصل نشد؟
جواب آن بسیار ساده است: تداوم تاریخی !
این تداوم تاریخیست که ملت را به کشور گره میزند.
گمانی ساده و در عین حال منطقی در پی این واژه پنهان است. اگر پرچم خود را عوض کنیم، چه دلیلی دارد که نام شهرهای خود را عوض نکنیم؟ اگر نام خیابانها عوض کنیم، چه دلیلی دارد که نام کشور را عوض نکنیم؟ اگر هر مظهر ساده یک ملت قابل تعویض و یا جایگزینی و در نهایت قابل خدشه پذیری باشد، چه دلیلی دارد که مرزهای این کشور خدشه پذیر نباشند؟
این نه فقط در مورد آلمان، خصوصا در مورد فرانسه و انگلستان هم صدق میکند. با اینکه فرانسویان به انقلاب کبیر خود افتخار میکنند، با اینحال تندیسهای "لوئی شانزدهم" و دیکتاتور معروف "ناپلئون" که این انقلاب را نابود ساختند، در خیابانها به چشم میخورند.


مسلما ملتهای فرانسه، آلمان و انگلستان از کرده های این اشخاص ناآگاه نیستند. ولی مایل به فراموش کردن تاریخ خود نیز نمیباشند. گسستن از تاریخ خود، یعنی گسستن از کشور خود.
این جمله را میشناسید: کسی که از گذشته خود درس نگیرد "محکوم" به تکرار آن است.
"انقلاب ترکی" ایران نیز از همان اول به بیراهه رفت. از آنجایی که این انقلاب در نهایت به جای تقویت نهادهای مدنی، به یک "الیگارشی قومی" (ترکان) تبدیل شد، از گذشته ملی خود گسست. چنانکه در عصر ترکان صفوی و ترکان قاجار چنین شد. پرچم ایران را به مانند تنبان عوض میکردند و کشور هم کوچکتر میشد.
مهر به ایران کم شد. پرچم تغییر کرد. سرود ملی تغییر کرد. به زودی زبان و مرز هم تغییر پیدا خواهند کرد.
چرا که نه؟ وقتی در کشوری هر سمبل تاریخی- مدنی قابل تغییر باشند، چرا این دو قابل تغییر نباشند.
جلوی تباهی را میباست در جای جای نهادها و سمبلها گرفت و این را علامت خدشه ناپذیری کشور قرار داد.

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

ترکان و سقوط اخلاقی و فرهنگی در ایران (11)


پس از ناصرالدین شاه قاجار، سلطان ترک لواط کار و بچه باز، به شرح حال و اعمال دو پسر او میپردازیم: "مظفرالدین شاه قاجار" و برادرش "ظل السلطان".
"مظفرالدین شاه قاجار" فردی بیمار و خانه نشین بود. دلیل ضعیف و علیل بودن این پادشاه ترک برای بسیاری از ایرانیان روشن نیست ولی میان تحصیل کردگان بسیار روشن میباشد.
سید حسن تقی‌زاده می‌آید پیش جمال‌زاده و خاطره‌ای را تعریف می‌کند بدین مضمون:
زمانی که ما با سرعت طاقت‌فرسایی قانون اساسی مشروطه را می‌نوشتیم شهرت داشت که حال مظفرالدین شاه خوب نیست و به زودی خواهد مُرد. ما می‌ترسیدیم که پیش از این که شاه (و به تأسی از او - محمدعلی میرزا) قانون اساسی را بپذیرند و امضا کنند مظفرالدین شاه بمیرد و پسرش هم هرگز قانون اساسی را تایید نکند. پس من که تقی‌زاده باشم با «میرزا محمدعلی خان تربیت» به دیدن پزشک انگلیسی [درست: اسکاتلندی] شاه رفتیم. نگرانی خود را صریحا به او بازگفتیم و خواهش کردیم بکوشد که شاه را تا هنگام پایان یافتن قانون اساسی سر پا نگاه دارد. دکتر شاه جواب داد: شاه بیمار نیست اما بی‌نهایت ضعیف و علیل است به خاطر این که در هر کاری ناپرهیزی و زیاده‌روی می‌کند. از جمله، این پسره عبدالعلی هر روز در زیر کرسی پهلو شاه می‌نشیند و در چند نوبت آلتش را مالش می‌دهد تا حالت انزال به او [=مظفرالدین شاه] دست دهد. من [پزشک] هرچه می‌گویم این پسره عبدالعلی را از او دور کنند سودی نمی‌بخشد.

جمال‌زاده می‌گوید تقی‌زاده به من گفت که آن پسره عبدالعلی همین «فلان‌السلطنه» است!
این ترک استمناء گر بر ما ایرانیان حکومت میکرده

او برای گردش به اروپا، مانند پدرش از خارجیان وام گرفت و از آنجا که پدر بیعرضه اش خزانه مملکت را خالی کرده بود، مظفرالدین شاه با فروش اثاث سلطنتی به گردش در اروپا پرداخت. "لرد لنزداون" در کتاب خاطرات خود نوشت که مظفرالدین شاه در لندن از صدای اتومبیلها میترسید و کمتر به بیرون میآمد.
برای اطلاع بیشتر از احوال این سلطان ترک، به کتاب "افضل التواريخ" اثر ميرزا غلامحسين افضل الملك وقايع نگار دربار مظفرالدين شاه، به كوشش منصوره اتحاديه (نظام مافى) و سيروس سعدونديان مراجعه کنید.
در نهایت این سلطان ترک بر اثر تفریط در استمناء مرد.

حالا به شرح حال "ظل السلطان" میپردازیم.

zellossoltan2.jpg
این حاکم ترک، از مخربین اصلی اصفهان است

او اولین پسر ناصرالدین شاه بود و از بچه گی به حاکمیت اصفهان رسید. او مانند تمامی حکام ترک، فردی بیسواد و ظالم بود. اصفهانیها که در غیاب پادشاهان بیعرضه قاجار ترکنژاد، ثروتی به هم زده بودند و شهر را آباد و زیبا کرده بودند، از دست این حاکم ترک بسیار کشیدند. او به تفریط و شکمبارگی و کم عقلی معروف بود. اصفهانیها او را به چشم استهزا و نفرت نگاه میکردند.

از خرابکاریهای این ترک ظالم من باب آثار تاریخی وطنمان ایران

در آن زمان تهران شهری کوچک و ابتدایی بود و حتی ناخن کوچک اصفهان هم نمیشد. "ظل السلطان" از وحشت اینکه ناصر الدین شاه و یا مظفرالدین شاه پایتخت را به اصفهان منتقل کنند، با کوششی بی همتا، سعی در تخریب و نابودی اصفهان و بناهای تاریخی آن نمود.
وی برخی از عمارتهای باقی مانده از دورهٔ صفوی را کاملاً نابود کرد (مانند عمارت آیینه خانه در کنار زاینده رود) و برخی دیگر را به مرز نابودی کشاند. ظل‌السلطان از عمارت هشت بهشت به عنوان اصطبل استفاده می‌کرد و آینه کاری‌های روی ستونهای عالی قاپو و چهل ستون را از میان برد. وی همچنین دستور داد روی نقاشی های نفیس داخل چهل ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشی‌های کم‌ارزش خود را بنگارند. او به "نابودگر اصفهان" معروف شد. او 95درصد دولتخانه صفوی را نابود کرد. این ترک 30 سال تمام وقت داشت که اصفهان را نابود کند. او اقلا 60 باغ و امارات داخل آن را نابود کرد. سوای از آن، او بسیاری از قصرها و امارات را تخریب نمود.
ظل السلطان برای توجیه اعمال خود، پای اسلام را به میانه کشید و با وارد کردن اولین عمل شنیع "قمه زنی"، مردم اصفهان را به وحشت انداخت.

بلی، ترکان چنینند.


۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

یک سند تاریخی


رُستَم‌التَواریخ نام کتابی است نوشته شخصی به نام رستم‌الحکما که به بازگویی رویدادهای سالهای پایانی پادشاهی صفویان تا زمان زندگی خود نویسنده که آغاز روزگار قاجار بود، می‌پردازد.نسخه اصلی این کتاب در موزه‌ای در کشور آلمان نگهداری می‌شود.جای جای این کتاب، خواننده با نمونه خوشنویسی و شعر سرایی نویسنده کتاب روبه رو می‌شود.

كتاب تاريخي «رستم‌التواريخ» گوياترين سند از سقوط اخلاقي جامعه در دوران حكومت صفويهاست. تا جايي كه حتي ديپلمات‌ها و سفراي خارجي هم از تجاوز جنسي در امان نبودند. در این کتاب به روشنی در مورد لواط ترکان، آدمخواری ترکان، زن ستیزی ترکان، تجاوز به ناموس و حیثیت زنان و مردان در روز روشن و وسط خیابان توسط ارازل ترک سخن گفته میشود.

>>لینک دانلود کتاب رستم التواریخ. لطفا کلیک کنید<<

کتاب خواندنی دیگری که هم اکنون قصد معرفی آن را دارم « شاهد بازی در ادبیات فارسی » می باشد. مجموعه ای که در سال 1381 به چاپ رسید و بعدا از کتاب فروشی ها جمع آوری گردید و ممنوع شد!! هرچند بعدها بارها به صورت زیرزمینی تجدید چاپ شد.

>>لینک دانلود کتاب شاهدبازی درادبیات فارسی. لطفا کلیک کنید<<

این کتاب اثری پژوهشی از آقای سیروس شمیسا میباشد که منشا و مبدا لواط در ایران را معرفی مینماید: ترکان.

با خواندن این دوکتاب کاملا مشخص میشود که ریشه تجاوز و لواط با زندانیان سیاسی و کثافت و ادرار بر روی مبارزان راه آزادی در کجا قرار دارد: ترکانی که از 900 سال به اینطرف بر ما حکومت کرده و میکنند.

تنها راه نجات ایران، بیرون راندن ترکان فاسد میباشد.

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

فلسفه سیاهبازی

همه ما کمابیش با تئاتر سیاه بازی آشنایی داریم. یا صحنه هایی از سیاه بازی را در تلویزیون مشاهده کرده و یا شاهد یک نمایش آن در تئاتر بوده ایم.
معمولا هر کس که به تماشای تئاتر سیاه بازی میرود، انتظار دارد که سرگرم شده و کلی هم بخندد و در کل، روز شادی را داشته باشد.
ولی آیا همه ما به فلسفه واقعی سیاه بازی واقفیم؟ آیا اگر میدانستیم حقیقت سیاه بازی در کجا نهفته است، به جای خندیدن، از دیدن این نمایش جدا متاثر نمیشدیم؟
بیایید با هم سیاه بازی را از زاویه دیگری مشاهده کنیم.
در هر نمایش سیاه بازی 3 کاراکتر اصلی وجود دارند که جای ایشان هرگز نباید خالی باشد. نفر اول همان سیاه و دلقک نمایش است. نفر دوم یک شخصیت عرب نام و عرب تبار است که بیشتر موارد لقب سلطان و حاکم را دارد. او در ضمن لباسی عربی و کلاهی عربی دارد. نفر سوم هم یک بازرگان و آدم پولداریست که حاجی هم میباشد. او نامی ترکی یدک میکشد که لهجه ای ترکی هم دارد. لباس او نیز لباسی ترکی با کلاهی ترکی میباشد. این سیاه ما، یا نوکر حاجی پولدار است و یا غلام و برده حاکم عرب نام و عرب تبار. این غلام سیاه ما معمولا نامی پارسی دارد.



تا بعد از ساسانیان اثری از نمایشهای سیاه بازی در تاریخ ایران نیست. یک دلیل آن این است که ایرانیان با فلسفه برده داری در کشور خود آشنا نبودند و فقط در مورد آن در خارج از کشور شنیده بودند و این امر در نزد ایشان امری کریه و ضد انسانی به شمار میآمد. برده داری با یورش اعراب به ایران وارد شد که ایرانیان اولین قربانی آن بودند. دلیل دیگرعدم وجود سیاهبازی در ایران آن بود که ایرانیان به حاکمان خود احترام میگذاشتند و ایشان را به چشم یک ایرانی نگاه میکردند و ایشان را از خود میدانستند. پس از پایان غم انگیز سلسله شکوهمند ساسانی، ایرانیان تا زمان سلسله پهلوی بدون انقطاع زیر سلطه حکومت اعراب و اتراک بودند. این امر برای پارسیان یک ستم مظاعف بود. چرا که ایشان به علت درایت ذاتی خود و به دلیل داشتن علم (چیزی که اعراب و اتراک از داشتنش بی نصیب بودند)، سیستم حکومتی را اداره میکردند ولی سهمی در حکومت نداشتند!
اعراب و اتراک به دلیل مسلح بودن و حضور خود در ارتش و حکومت، قادر به زور گویی و چاپیدن صنعتگران و برزگران بودند که عموما از قشر پارسی زبان تشکیل میشدند. این دو، تنها قشری بودند که قادر به پرداخت مالیات میشدند و در حقیقت خرج حکومت اتراک زورگو و مفت خور را میدادند. یک ایرانی قادر به اعتراض نبود وگرنه کشته میشد. ایرانیان همیشه دیدگاهها و اعتراضات خود را در قالب ادبیات و شعر بیان میکردند، چرا میدانستند که اعراب و اتراک از درک هنر و بخصوص هنر ادبیات عاجزند. سیاهبازی شیوه دیگر اعتراض علنی بود. اگر دقت کنیم، سیاه سیاهبازی تاجی شبیه تاج کیانی داشت که به مرور زمان به شکل سمبلی آن مبدل گردید که استوانه ساده ای بیش نیست. رنگ لباس و کلاه نیز سرخ بوده و هست که این رنگ در اکثر فرهنگهای جهانی سمبل مبارزه و اعتراض و از طرفی دیگر رنگ پادشاهان میباشد. پوست سیاه نیز سمبل بردگی و غلامی است. به بهانه یک نمایش سطحی و خنده دار، ایرانیان در بطن این نمایش، نوعی اعتراض و طنز را نهانیده بودند تا دچار عذاب و شکنجه نشوند. برده داری از طریق اعراب به ایران آورده شد و به کمک اتراک به اوج خود رسید. در کنار اسپانیاییها و پرتغالیان، این عثمانها بودند که در طول تاریخ از طریق برده داری در مناطق مسلمان نشین و خاور نزدیک و میانه به ثروتهای هنگفتی رسیدند و بازارهای بزرگ برده داری را اداره میکردند.



با اینکه ترکزبانان اقلیتی در ایران بیش نیستند، ولی چه در زمان پهلوی و چه در زمان جمهوری اسلامی از صاحب منصبان ارشد حکومتی محسوب میگردند. بازار ایران محکم در دست ترکزبانان است و ایشان عملا قیمت کالا را در کشور ما تعیین میکنند و مستقیما مسئول گرانی در ایران میباشند. نزولخواری و ربا عملا در دست این اقلیت است.
زبان فارسی، اهرم فشاری برای خود فارس زبانان است!
تنها چیزی که فارس زبانان در ایران از آن بهره مند هستند همانا زبان فارسی است. نه بیش و نه کم! فارس زبانان نه در ارتش چیزی برای گفتن دارند و نه در اقتصاد و نه در سیاست. به بهانه فارس زبان بودن سیستم آموزشی و ارتباطی در ایران، از فارس زبانان انتظار میرود که خفه بشوند و از حقوق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود چشم بپوشند.
به محض بیشتر شدن مبارزه مدنی فارس زبانان، لمپنهای خود را به خیابان میفرستند تا با شعارهای "هارای هارای" و "فارس شونیست" فارسها را سرجای خود بنشانند. ایشان را از تجزیه کشور و جنگ داخلی میترسانند.

ایرانیان از این تهدیدات نباید از خود ترس نشان دهند. خواسته های ایرانیان، خواسته های مدنیست. ایرانیان جنگ طلب نیستند. در طول تاریخ، ایرانیان همیشه مبارزه مدنی را به خشونت ترجیح داده اند. ولی جای شرم است که هزاره ای زیر سلطه اعراب و اتراک باشیم ولی فحشهایی مانند "شونیست" و غیره را تحمل کنیم.

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

ضرب المثلهایی در مورد ترکان در اروپا


دوستان گرامی:
از شما دعوت به عمل آورده میشود که در این گزینه، ضرب المثلهای کشورهای مختلف با زبانهای مختلف از قبیل انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، سوئدی، لهستانی، بلغاری، یونانی و غیره در مورد ترکان با ذکر معنی صحیح این ضرب المثلها را بیاورید. در اینجا چند مثال را برایتان میآوریم:



Etwas türken -1= به معنای کلک زدن و یا سر کسی را کلاه گذاشتن (آلمانی)

Für einen Türken ist das Stadtinnere ein Gefängnis -2= برای یک ترک شهر مانند یک زندان است ( غرض بی تمدن بودن میباشد)(اطریشی)

Fort mit dem Geld, ehe die Türken kommen -3= پولت را خرج کن تا ترکها نیامده اند (غرض: تا کس دیگری سرت را کلاه نگذاشته، پولت را به میل خودت خرج کن) (آلمانی)

Lieber die Grausamkeit der Türken als die Gerechtigkeit der Beduinen -4= وحشی گری ترکان به از عدالت اعراب (آلمانی)

Wohin des Türken Pferd tritt, da hört das Gras auf zu wachsen -5= آنجایی که سم اسب ترکان رفته، دیگر علف نمیروید.(اطریشی)

Des Türken Ehre liegt auf seinem Knie. Wenn er aufsteht, fällt sie herunter -6= شرف ترک روی زانوی اوست، وقتی بایستد شرفش به زمین میافتد. (آلمانی)

Gib einem Kinde, aber versprich ihm nichts, so wenig wie einem Türken -7= به ترک همانند یک بچه اگر چیزی خواست بده ولی به او قول و وعده نده. (سوئیسی)

صحت این ضرب المثلها کافیست آنها را پس از Copy و Paste در Google جستجو کنید.
بلی ترکان چنینند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

ترکان و سقوط اخلاقی و فرهنگی در ایران (10)

یکی از تاریکترین برهه های تاریخ وطنمان ایران، دوران حاکمیت "ناصرالدین شاه قاجار" است. این حاکم ترک، از فاسدترین و عیاش ترین حاکمان تاریخ ایران بود.

این شخص، با این قیافه، بر ایران حکومت میکرده
نوکری و سرسپردگی به استعمار خارجی، از این سلطان ترک شروع شده و اصولا در ایران معنا گرفت. او متخصص رسیدگی به شکم و زیر شکم خود بود.
او با اینکه 85 زن عقدی و صیغه و 24 فرزند داشت، بیشترین علاقه جنسی و زناشویی خود را به بچه صغیری به نام "ملیجک" نشان میداد.
ملیجک
او عملا با این طرز "بچه بازی"(پدوفیلی)، آبروی ایران را برد. از دلائل اصلی که دول خارجی نیازی به جدی گرفتن ایران وایرانیان ندیدند، لواط یک پادشاه کشوری قدیمی با وجه ای 2500 ساله با یک بچه خردسال بود. گرچه لواط میان ترکان امری طبیعی بود، ولی بازتاب این عمل در میان خارجیان به علت نبودن جرائد بین المللی تا آن تاریخ چندان نبود. اصولا در تاریخ دنیا از آن به بعد از این نوع بچه بازی هرگزسابقه نداشت.

ملیجک و ناصرالدین شاه به هنگام شکار
او از روی قصد، ایران و ایرانیان را بیسواد نگه میداشت:
"نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته ‌باشند و اگر اسم پاریس و بروکسل نزد آنها برده ‌شود، ندانند این خوردنی‌ است یا پوشیدنی."

به همین دلیل هم او "امیرکبیر" را قصد که بر نوسازی و مدرن کردن ایران را داشت، کشت.
این سلطان ترک بسیار قراردادهای ننگین با خارجیان بست و ایران را عملا فروخت. کار به جایی رسید که او اداره ایران را به خارجیان سپرد و برای گردش در اروپا، از بانکهای خارجی پول قرض میگرفت. این در حالی بود که فقر حاکم در ایران، خصوصا در مناطق غیر ترک نشین، سابقه تاریخی پیدا کرد.
حاج سیاح از وضعیت بد اقتصادی گزارش می‌دهد. وی بیان کرده‌است که از هر صد خانه در زمان ناصرالدین شاه یکی توانایی روشن‌کردن چراغ را در شب نداشته‌است. همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر می‌دهد. او برای نمونه از روزگار کرمانیان سخن می‌گوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شال‌بافی و فرش‌بافی می‌فرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک می‌پرداختند. وی می‌افزاید که :«از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه می‌دهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه...طلبه‌ها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره می‌کنند...در مدرسه هر کس وارد می‌شود قلیان می‌دهند، بعد می‌پرسند زن می‌خواهی یا دختر جوان.» وی در دنبالهٔ کتابخاطراتش چنین می‌آورد :«همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد. ملاها و امرا خواسته‌اند اینان نادان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیده‌اند.»
بلی، ترکان چنینند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

آیا میتوان مذهبی جهانی را به گند و کثافت کشید؟ بلی میتوان!

اسلام دینی جهانیست. دینی مورد قبول و معتبر میباشد. البته هر دینی دارای نقاط ضعف و نقاط مثبت و نقاطی فرحبخش میباشد. این بستگی به طرفداران آن دین دارد که از آن دین چه بسازند. به مسیحیت نگاه کنید. مسیح میگوید که "اگر به تو سیلی زدند، آن گونه خود را هم نگاهدار تا به آن هم سیلی بزنند".
ولی در طول "قرون وسطی"، طرفداران اقلیت همین دین برای حکومت به اکثریت، اروپا را به مدت 1000 سال به خاک و خون کشیدند.
اسلام هم زندگی انسانها را از جاهلیت اعراب نجات داد. ولی اقلیتی از طرفداران آن، به مانند قرون وسطی، برای حکومت به اکثریت، اسلام را برای سرکوب انتخاب کردند.
اگر در اروپا یک "الیگارشی مذهبی" از دین برای سرکوب و نابودی مردم از نام مسیح سوء استفاده میکرد، در ایران نیز ترکان تا به امروز نزدیک 900 سال است که از اسلام جهت سرکوب ملت و فرهنگ ایران برای برقراری "الیگارشی قومی" خود سوءاستفاده میکنند.
ترکان چنان مذهب اسلام را با خشونت و خون آمیختند، که ایرانیان وحشتی عمیق در انتقاد از ایشان داشتند. حتی مراسم مذهبی را هم به خون انگاشتند.
نمونه بارز آن قمه زنی میباشد. اصلا واژه "قمهواژه ای ترکیست. در ترکی استانبولی به قمه KAMA میگویند که دلیل آن حذف حرف "ق" در ترکی استانبولی میباشد.
این مراسم شنیع به نقل از تاریخ از زمان ترکان صفوی و از آذربایجان شروع شد. دلیل آن هم ایجاد رعب و وحشت و شوخی ناپذیری ترکان است. (حسن شبر. تاریخ العراق السیاسی المعاصر. ۴۰۲. و مرتضی مطهری. جاذبه و دافعه علی. ۱۵۴)
این در حالیست که در اسلام هرگونه ضرر زدن به بدن خود شدیدا گناه است. پس کدام مسلمان؟

این ترکان بر ایران حکومت میکنند.
چند درصد این ترکان دکتر و یا روشنفکرند؟

نمونه دیگر آن "چامورتوتان" میباشد که واژه ای 100 درصد ترکیست و به معنای "گل گیران" است.


از این ترکان برای سرکوب ایرانیان در بسیج استفاده میشود
چند نفر از ترکان بالا قابل گفتمان مدنی هستند؟

در نظر داشته باشید که یک مسلمان ایرانی تا چه حد قادر خواهد بود با چنین افرادی در مورد حقوق مدنی خود گفتمان داشته باشد؟!!!
چگونه میتوان از این اشخاص در مورد لواط و آدمخواری و گوشت خام خوردن انتقاد کرد؟ تمامی ترکان در جیب خود یک چاقو دارند. حتی "صمد بهرنگی" ترک، در ادبیات ایدئولژی زده خود ازچاقو و دشنه نام میبرد.

نکته دیگر، ترک دانستن پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) است که به ترک بودن پسر عموی او یعنی حضرت علی می انجامد.
آخر با کدامین وقاحت و یا حماقت میتوان این دو را ترک نامید و به نامشان لواط کرد و گوشت انسان خورد و قمه زد؟
تا کی میتوان خود را مسلمان دانست و با زندانیان سیاسی لواط کرد؟ تا کی میتوان از اسلام برای برپایی "الیگارشی قومی" سوءاستفاده کرد؟
بلی ترکان چنینند.

ترکان و سقوط اخلاقی و فرهنگی در ایران (9)

سلسله ترکان قاجار از ننگ ایران است. باید ایرانیان را سرزنش کرد که چرا مقاومت کمتری به این فاسدان و خرابکاران نشان دادند. سقوط فرهنگی در این دوره، سرعت بیشتری به خود گرفت. این سلسله ترک به آن معروف است که خود را ایرانی نمیدانسته و ریشه خود را با اصرار به مغولان مربوط میدانسته که با توجه به عملکرد این سلسله بی عرضه، مورد تأیید من میباشد. پس از جنایات "آغامحمدخان قاجار" به جانشین او "فتحعلیشاه قاجار" میپردازیم:

چنین شخصی به ایران حکومت میکرده

- حك كردن متن سلطان صاحب‌قران فتح‌علی‌شاه قاجار ۱۲۴۴ روی الماس دریای نور كه باعث كاهش ارزش این الماس شده است.[1]
- حكاكی تصوير خود روی قسمتی از آثار تاریخی ساسانی در تاق بستان كه باعث وارد آمدن خسارات عمده به آثار ساسانی شده است.[2]
- از دست رفتن بخش های اران، گرجستان، تركمنستان و ... در عهد نامه‌های ننگين تركمانچای و گلستان كه به واسطه بی لیاقتی فتحعلی‌ شاه به ایران تحمیل شد. [3]
برای کسی که ایران را پاره پاره کرد، نام نهادن خود به نام "فتح علی" قدری جسارت و شاید هم حماقت میخواهد. برازنده او "شکست علی" و یا " بیعرضه علی" بوده است.

Vollbild anzeigen
تجزیه ایران در زمان فتحعلی شاه بیعرضه ترک

فتحعلی شاه ۱۵۸ همسر و ۲۶۰ فرزند داشته است.
او كه در بين ايرانيان به عنوان شاهي تن‌پرور و بي‌عرضه و عامل از دست رفتن بخش عظيمي از خاك ايران شناخته مي‌شود، همواره از خود تصاویری با اندام نازک و دستانی بسان زنان سفارش داده و آن تصاویر را با اروپا میفرستاد تا اروپاییان او را در ذهن خود چنین مجسم کنند.
پانترکان همچنان حسرت دوران قاجار را میخورند.
بلی ترکان با ایران چنین کردند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

ترکان و سقوط اخلاقی و فرهنگی در ایران (8)

در این بخش به اعمال "آغامحمدخان قاجار"، بزرگترین خونخوار و سفاک ترک میپردازیم.

چنین شخصی به ایران حکومت میکرده

بسیاری بر این عقیده اند که این سلطان ترک پس از اخته شدن توسط "عادلشاه" از طایفه افشار، عقده ای شده. ولی شاهدان گواهی میدهند که او اصولا نابودگر و خرابکار و عقده ای بوده. به طور مثال او در بارگاه "کریمخان زند"، با چاقو، فرشهای گرانبهای کاخ را پاره میکرده است. او در ابتدای جوانی گویا خوش صورت بوده که با به پا گذاردن به سن، دائما زشت تر و کریه المنظر تر میشده. به این دلیل عقده او به مردم زیبا بیشتر بوده.
او با وجود اخته بودن، دارای حرمسرا بوده که هم دختران و هم پسران جوان در این حرمسرا زندگی میکردند. او با دندان و انگشت، این نگونبختها را آزار میداده است. دختران و پسران بسیار زیبا را علاوه بر آن با چوب آزار میداده که بنا به شهادت شاهدین، چندی از ایشان بر اثر جراحات به طرز دردناکی هلاک شدند. بلی ترکان چنینند.
او پس از فتح کرمان جهت دستگیر کردن "لطفعلیخان زند"، دستور داد که به نوامیس مردم تجاوز کنند و چشم تمامی مردان کرمان را از کاسه در آورند. به روایتی، هفتادهزار جفت چشم درآوردند و از چشم تپه ساختند. این لکه ننگ تا هیچگاه از دامان ناپاک قاجار و ترکان پاک نخواهد شد.


سپس نوبت "لطفعلیخان زند" رسید. او تا کنون لقب زیباترین امیر ایرانی را دارد. از این جهت آقامحمدخان زشت، عقده عجیبی به او داشت. تصویر پایین، رخسار لطفعلیخان زند را نشان میدهد. خودتان قضاوت کنید:


او را که از ناحیه بازو و سر زخمی بود، پیش آغامحمدخان آوردند. او دستور داد که اصطبل بانانش به وی تجاوز جنسی کنند. سپس دستور داد که هر دو چشم او را از کاسه درآورند. به روایتی آغامحمدخان از فرط حسادت و خشم، با دست خودش چشمهای لطفعلیخان را درآورد. روز دوم دستور داد که جمعی از لشکریانش به او تجاوز کنند و قصد داشت که لطفعلی خان را افسار زده و بسان قاطر هرکجا که میرفت با خود ببرد. ولی به علت زخمهای زیاد و ضعف جسمانی، این میسر نشد. پس دستور داد که لطفعلیخان را خفه کردند. این لکه ننگ نیز برای همیشه نزد ترکان باقی میماند. ترکانی که هنوز که هنوز است از انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در خشمند.

در ضمن آغامحمدخان مسئول قتل فجیع "شاهرخ میرزا" از بستگان نادرشاه افشار بود. تا آن موقع شاهرخ میرزا در خراسان حکومت میکرد. آغامحمدخان که خیال میکرد شاهرخ میرزا از گنج نادرشاه افشار چیزی را پنهان کرده، او را به طرز فجیعی شکنجه کرد. او دستور داد که سر شاهرخ میرزا را مانند تاجی گِل بگیرند و در آن سرب مذاب بریزند. بله ترکان چنینند.

در حمله به شهر تفلیس، آغامحمدخان دستور داد که به همه مردان تفلیس، بدون استثناء تجاوز جنسی کنند و کودکان و زنان شهر را به بردگی ببرند. درضمن او تمامی کلیساهای شهر را با خاک یکسان کرد.
سر انجام او را نوکرانش، به خاطر اینکه میخواست ایشان را به خاطر یک خربزه بکشد، نیمه شب به قتل رساندند.

در نظر باید داشت که آغامحمدخان به این امر مشهور بود که نمازش هیچگاه و تحت هیچ شرایطی قضا نمیشد.

برخی گفته‌ها در باره آقامحمدخان

سرجان ملکم: آقامحمدخان قاجار با اهل شریعت با احترام و رافت می‌زیست و خود در ظاهر مقدس بود همیشه نماز می‌خواند و هر نیمه شب – اگرچه در روز زحمت زیادی کشیده بود- برمی‌خاست و بعبادت می‌پرداخت در مورد بیرحمی و سنگدلی او همین بس که برای جانشین کردن برادر زاده خود باباخان از کشتن برادران و پسرعموهای خود نیز احتراز نکرد یا اینکه پس از دستگیریلطفعلی خان زند تمام مردان کرمان را اعم از پیر و جوان یا کشت یا کور کرد و شهر کرمان را به شهر کوران تبدیل ساخت درحالیکه کرمان را تسخیرکرده بود و از شهرهای خود او بحساب می‌آمدند و مردم کرمان جزء ملت خود او بودند.

عبدالعظیم رضایی (نویسنده کتاب تاریخ ده هزارساله ایران): وی مردی سنگدل، عقده‌ای (بسبب مقطوع النسل بودن) خشن و کینه توز، سخت کش و بیرحم بود.

استاد معین: آقامحمدخان در حمله به قفقاز دستور قتل عام و خرابی کلیساها را داد و بخشی از شهر را ویران ساخت.

دکتر مصاحب: وی مردی کینه خواه و بیرحم و قدرت جوی و چاره گر بود. بیرحمی او به اوج می‌رسید.