همه ما کمابیش با تئاتر سیاه بازی آشنایی داریم. یا صحنه هایی از سیاه بازی را در تلویزیون مشاهده کرده و یا شاهد یک نمایش آن در تئاتر بوده ایم.
معمولا هر کس که به تماشای تئاتر سیاه بازی میرود، انتظار دارد که سرگرم شده و کلی هم بخندد و در کل، روز شادی را داشته باشد.
ولی آیا همه ما به فلسفه واقعی سیاه بازی واقفیم؟ آیا اگر میدانستیم حقیقت سیاه بازی در کجا نهفته است، به جای خندیدن، از دیدن این نمایش جدا متاثر نمیشدیم؟
بیایید با هم سیاه بازی را از زاویه دیگری مشاهده کنیم.
در هر نمایش سیاه بازی 3 کاراکتر اصلی وجود دارند که جای ایشان هرگز نباید خالی باشد. نفر اول همان سیاه و دلقک نمایش است. نفر دوم یک شخصیت عرب نام و عرب تبار است که بیشتر موارد لقب سلطان و حاکم را دارد. او در ضمن لباسی عربی و کلاهی عربی دارد. نفر سوم هم یک بازرگان و آدم پولداریست که حاجی هم میباشد. او نامی ترکی یدک میکشد که لهجه ای ترکی هم دارد. لباس او نیز لباسی ترکی با کلاهی ترکی میباشد. این سیاه ما، یا نوکر حاجی پولدار است و یا غلام و برده حاکم عرب نام و عرب تبار. این غلام سیاه ما معمولا نامی پارسی دارد.
تا بعد از ساسانیان اثری از نمایشهای سیاه بازی در تاریخ ایران نیست. یک دلیل آن این است که ایرانیان با فلسفه برده داری در کشور خود آشنا نبودند و فقط در مورد آن در خارج از کشور شنیده بودند و این امر در نزد ایشان امری کریه و ضد انسانی به شمار میآمد. برده داری با یورش اعراب به ایران وارد شد که ایرانیان اولین قربانی آن بودند. دلیل دیگرعدم وجود سیاهبازی در ایران آن بود که ایرانیان به حاکمان خود احترام میگذاشتند و ایشان را به چشم یک ایرانی نگاه میکردند و ایشان را از خود میدانستند. پس از پایان غم انگیز سلسله شکوهمند ساسانی، ایرانیان تا زمان سلسله پهلوی بدون انقطاع زیر سلطه حکومت اعراب و اتراک بودند. این امر برای پارسیان یک ستم مظاعف بود. چرا که ایشان به علت درایت ذاتی خود و به دلیل داشتن علم (چیزی که اعراب و اتراک از داشتنش بی نصیب بودند)، سیستم حکومتی را اداره میکردند ولی سهمی در حکومت نداشتند!
اعراب و اتراک به دلیل مسلح بودن و حضور خود در ارتش و حکومت، قادر به زور گویی و چاپیدن صنعتگران و برزگران بودند که عموما از قشر پارسی زبان تشکیل میشدند. این دو، تنها قشری بودند که قادر به پرداخت مالیات میشدند و در حقیقت خرج حکومت اتراک زورگو و مفت خور را میدادند. یک ایرانی قادر به اعتراض نبود وگرنه کشته میشد. ایرانیان همیشه دیدگاهها و اعتراضات خود را در قالب ادبیات و شعر بیان میکردند، چرا میدانستند که اعراب و اتراک از درک هنر و بخصوص هنر ادبیات عاجزند. سیاهبازی شیوه دیگر اعتراض علنی بود. اگر دقت کنیم، سیاه سیاهبازی تاجی شبیه تاج کیانی داشت که به مرور زمان به شکل سمبلی آن مبدل گردید که استوانه ساده ای بیش نیست. رنگ لباس و کلاه نیز سرخ بوده و هست که این رنگ در اکثر فرهنگهای جهانی سمبل مبارزه و اعتراض و از طرفی دیگر رنگ پادشاهان میباشد. پوست سیاه نیز سمبل بردگی و غلامی است. به بهانه یک نمایش سطحی و خنده دار، ایرانیان در بطن این نمایش، نوعی اعتراض و طنز را نهانیده بودند تا دچار عذاب و شکنجه نشوند. برده داری از طریق اعراب به ایران آورده شد و به کمک اتراک به اوج خود رسید. در کنار اسپانیاییها و پرتغالیان، این عثمانها بودند که در طول تاریخ از طریق برده داری در مناطق مسلمان نشین و خاور نزدیک و میانه به ثروتهای هنگفتی رسیدند و بازارهای بزرگ برده داری را اداره میکردند.
با اینکه ترکزبانان اقلیتی در ایران بیش نیستند، ولی چه در زمان پهلوی و چه در زمان جمهوری اسلامی از صاحب منصبان ارشد حکومتی محسوب میگردند. بازار ایران محکم در دست ترکزبانان است و ایشان عملا قیمت کالا را در کشور ما تعیین میکنند و مستقیما مسئول گرانی در ایران میباشند. نزولخواری و ربا عملا در دست این اقلیت است.
زبان فارسی، اهرم فشاری برای خود فارس زبانان است!
تنها چیزی که فارس زبانان در ایران از آن بهره مند هستند همانا زبان فارسی است. نه بیش و نه کم! فارس زبانان نه در ارتش چیزی برای گفتن دارند و نه در اقتصاد و نه در سیاست. به بهانه فارس زبان بودن سیستم آموزشی و ارتباطی در ایران، از فارس زبانان انتظار میرود که خفه بشوند و از حقوق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود چشم بپوشند.
به محض بیشتر شدن مبارزه مدنی فارس زبانان، لمپنهای خود را به خیابان میفرستند تا با شعارهای "هارای هارای" و "فارس شونیست" فارسها را سرجای خود بنشانند. ایشان را از تجزیه کشور و جنگ داخلی میترسانند.
ایرانیان از این تهدیدات نباید از خود ترس نشان دهند. خواسته های ایرانیان، خواسته های مدنیست. ایرانیان جنگ طلب نیستند. در طول تاریخ، ایرانیان همیشه مبارزه مدنی را به خشونت ترجیح داده اند. ولی جای شرم است که هزاره ای زیر سلطه اعراب و اتراک باشیم ولی فحشهایی مانند "شونیست" و غیره را تحمل کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر