۱۳۹۵ اسفند ۹, دوشنبه

کمونیسم، بچه ای که ناقص زاده شد (2)


"جامعۀ بی طبقاتی"

کتاب "مزرعۀ حیوانات" نوشته جورج ارول از شاهکارهای نقد کمونیسم میباشد. حیوانات یک مزرعه که احساس میکنند توسط دهقانی استثمار شده اند، شورش کرده و او را فراری میدهند. در این جریان، خوکها با وجود ذات تنبلشان، نیروی محرک و اصلی محسوب میشوند. پس از پیروزی حیوانات، همگی یک قانون اساسی مشترک را مینویسند و به توافق میرسند. یکی از قوانین قانون اساسی حیوانات میگوید که هیچ حیوانی حق خوابیدن در تختخواب را ندارد. و قانون دیگر میگوید که همگی باید به مقدار مساوی و عادلانه کار کنند. البته خوکهای تنبل، اولین و تنها گروهی هستند که تختخواب دهقان را تصاحب کرده و کار هم نمیکنند. وقتی دیگر حیوانات به این عمل خوکها اعتراض کردند، خوکها گفتند: "درست است که ما همه با هم برابریم، ولی بعضی از ما از دیگران برابرترند".

کمونیستها اصولا یک جامعۀ بی طبقاتی را تبلیغ میکنند که در آن همگی با هم در همه چیز مساوی هستند. نوعی اوتوپیا از نوع فیلمهای ارزان قیمت تخیلی.
گرچه این گروه جامعه را بدون طبقه میبیند، ولی این جرأت را به خودش میدهد که همان جامعه را به چند "گروه" تقسیم کند:

1- پرولتاریا که همان زحمتکشان میباشند. البته کمونیستها خود را از پرولتاریا و از دستۀ زحمتکشان میدانند. با این فرق که:

2- راهبران. کمونیستها خود را راهبر و پیشکسوت پروتاریا میخوانند. ایشان استدلال میکنند که پرولتاریا سواد کافی ندارد و بظاعت افکار و توان انجام کارهای پیچیده را هم ندارد.
پس پرولتاریا نیاز به کسانی دارد که جامعه را هدایت کرده و تصمیمات فراسوی "شوراها" را از آن خود کنند. چرا که ایشان از هرچیزی سردرآورده و شعورشان بیشتر از دیگران است. پرولتاریا کار بدنی میکند و کمونیستها هم از سر ناچاری رهبری را به عهده میگیرند. ایشان از روی کمبود وقت، ناچارا موفق به انجام کار فیزیکی نمیشوند!

3- لمپن ها. به عقیدۀ کمونیستها، فقط کمونیسم میتواند کارگران و زحمتکشان را به سعادت برساند. همین و بس. پس هر عقیدۀ دیگری چیزی نمیتواند باشد جز مانعی برای به سعادت رسیدن طبقۀ کارگر. این افراد دگراندیش را لمپن مینامند.
کارل مارکس و فریدریش انگلس در کتاب مشترک خود به نام "ایدئولژی آلمانی"، سابقا فقط به گدایان، واسطه ها و کلاهبردارها لمپن میگفتند. ولی در نوشته ها و سخنرانیهای بعدی خود، معنی این واژه را بسط دادند. ایشان بعدها به کسانی که به هرج و مرج دست زده و به جنبش چپ ضربه زده و خواستگاه ایدئولژی ندارند نیز لمپن گفتند. ایشان حتی به کسانی که خود را آرایش کرده و پوشاکی نامتعارف جامعۀ مورد نظر آنها را میپوشیدند را لمپن گفتند.
بعدها مارکس و انگلس، اشراف زادگان و پادشاهان را نیز لمپن نامیدند. از نظر ایشان پادشاهان از لحاظ اینکه کار فیزیکی انجام نمیدهند، لمپن هستند. از دید مارکس، زندگی در یک کشور پادشاهی غیر ممکن است. به یاد داشته باشیم که مارکس و انگلس هر دو در لندن و در کشور پادشاهی انگلستان پناه گرفته بودند.
توجه داشته باشید که تا زمان لنین، حتی کشاورزان نیز جزو پرولتاریا حساب نمیشدند. چه برسد به معلم، دانشجو، دانشمند، مخترع، کارمند و نظامی. در این مورد هم نوشتاری حاضر کرده ام.
در نوشتار بعدی در مورد شغل و کارهای فیزیکی مارکس و انگلس مینویسم.



هیچ نظری موجود نیست: