۱۳۹۵ اسفند ۱۰, سه‌شنبه

کمونیسم، بچه ای که ناقص زاده شد (3)


"کار، عملی متعالی و فراسوی تقدس"

از آنجایی که مالکیت در تعالیم کمونیسم نهی و حتی تقبیح میشود، عمل کار به عملی تعریف میگردد که به خاطر خودش انجام میشود. کار را به خاطر خودش انجام میدهید. کار تو را آزاد میکند. کار تو را ارضاء میکند. در حقیقت کار تمامی آمالهای روحی تو را برآورده میکند. همین و بس.
پس اگر کار کنی، راضی و تأمین هستی و تقبیح خواهی شد اگر کار را برای مادیات سوء استفاده کنی.
مارکس در مورد پول نیز چنین فکر میکند:" پول وفاداری را به خیانت تبدیل میکند. عشق را به نفرت. نفرت را به عشق. تقوا را به فساد و فساد را به تقوا. خان را به بنده و بنده را به خان. دیوانگی را به عقلانیت و بالعکس...".(کتاب کاپیتال)
کارل مارکس در خانوادۀ پولداری به دنیا آمد. پدرش وکیل بود و پس از مرگش برای او ارثی به جای گذاشته بود. او مدتی پس از اتمام تحصیلاتش با دختری به نام Johannah von Westphalen ازدواج کرد. این خانم، دختر یکی از پولدارهای شهر خودشان بود. این زوج خوشبخت، پس از فشارهای وارده از آلمان خارج و به فرانسه رفتند. از فرانسه اخراج و به کشور پادشاهی انگلستان رفته و تا آخر عمر در آنجا ماندند. جالب اینجاست که مارکس تا آخر عمر حتی یک بار دست به کار فیزیکی نزد. او تا پایان عمرش از ارث خود  و از ثروت همسرش ارتزاق نمود.
در ضمن هیچ وقت به فکر این نیافتاد که پولهای خود را به پرولتاریا ببخشد و یا کارهای مددکاری انجام دهد. ایشان حتی یک کلفت هم به نام Helena Demuth داشتند که مبادا در خانۀ خودشان هم دست به "کار" بزنند. به یاد داشته باشید که کمونیسم تا چه مقدار واژۀ "کلفت" یا "نوکر" را تقبیح میکند. چرا که آن را استثمار فیزیکی انسان از انسان میداند.
توجه داشته باشید که بنا به تعالیم مارکس و انگلس، تا آن زمان کسانی به عنوان پرولتاریا شناخته میشدند که کار فیزیکی انجا میدادند و به طبقۀ کارگر تعلق داشتند.
در مورد فریدریش انگلس هم همین بود.
او نه فقط از خانواده ای پولدار و اشرافی بود، بلکه یک کارخانۀ نساجی داشت و بسیار متمول شناخته میشد.
او هم نه کارگران خود را در سهام کارخانۀ خود سهیم ساخت و نه کارخانۀ خود را به ایشان واگذار کرد. تا پایان عمر، زندگی راحتی را در کشور پادشاهی انگلستان گذراند.
روایت و نوشته ای از او وجود ندارد که او حتی یک بار کار بدنی انجام داده باشد.
قصۀ چپ ایرانی هم چنین است.
همگی از خوانین و اشراف زادگان قاجار هستند.
هیچکدامشان کار نکرده و نخواهند کرد. وگرنه به من بگویید که شغل آقای فرخ نگهدار و یا ناصر کاخساز و یا خانبابا تهرانی چه بوده است؟
به علت انتقال پادشاهی از قاجار به پهلوی و نابودی فئودالیسم در ایران، کینۀ عجیبی از پهلویها دارند. عموما هم ترکزبان هستند.
بله هموطن. مرگ خوبه ولی برای همسایه!

هیچ نظری موجود نیست: