۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

ترکان و سقوط اخلاقی و فرهنگی در ایران (11)


پس از ناصرالدین شاه قاجار، سلطان ترک لواط کار و بچه باز، به شرح حال و اعمال دو پسر او میپردازیم: "مظفرالدین شاه قاجار" و برادرش "ظل السلطان".
"مظفرالدین شاه قاجار" فردی بیمار و خانه نشین بود. دلیل ضعیف و علیل بودن این پادشاه ترک برای بسیاری از ایرانیان روشن نیست ولی میان تحصیل کردگان بسیار روشن میباشد.
سید حسن تقی‌زاده می‌آید پیش جمال‌زاده و خاطره‌ای را تعریف می‌کند بدین مضمون:
زمانی که ما با سرعت طاقت‌فرسایی قانون اساسی مشروطه را می‌نوشتیم شهرت داشت که حال مظفرالدین شاه خوب نیست و به زودی خواهد مُرد. ما می‌ترسیدیم که پیش از این که شاه (و به تأسی از او - محمدعلی میرزا) قانون اساسی را بپذیرند و امضا کنند مظفرالدین شاه بمیرد و پسرش هم هرگز قانون اساسی را تایید نکند. پس من که تقی‌زاده باشم با «میرزا محمدعلی خان تربیت» به دیدن پزشک انگلیسی [درست: اسکاتلندی] شاه رفتیم. نگرانی خود را صریحا به او بازگفتیم و خواهش کردیم بکوشد که شاه را تا هنگام پایان یافتن قانون اساسی سر پا نگاه دارد. دکتر شاه جواب داد: شاه بیمار نیست اما بی‌نهایت ضعیف و علیل است به خاطر این که در هر کاری ناپرهیزی و زیاده‌روی می‌کند. از جمله، این پسره عبدالعلی هر روز در زیر کرسی پهلو شاه می‌نشیند و در چند نوبت آلتش را مالش می‌دهد تا حالت انزال به او [=مظفرالدین شاه] دست دهد. من [پزشک] هرچه می‌گویم این پسره عبدالعلی را از او دور کنند سودی نمی‌بخشد.

جمال‌زاده می‌گوید تقی‌زاده به من گفت که آن پسره عبدالعلی همین «فلان‌السلطنه» است!
این ترک استمناء گر بر ما ایرانیان حکومت میکرده

او برای گردش به اروپا، مانند پدرش از خارجیان وام گرفت و از آنجا که پدر بیعرضه اش خزانه مملکت را خالی کرده بود، مظفرالدین شاه با فروش اثاث سلطنتی به گردش در اروپا پرداخت. "لرد لنزداون" در کتاب خاطرات خود نوشت که مظفرالدین شاه در لندن از صدای اتومبیلها میترسید و کمتر به بیرون میآمد.
برای اطلاع بیشتر از احوال این سلطان ترک، به کتاب "افضل التواريخ" اثر ميرزا غلامحسين افضل الملك وقايع نگار دربار مظفرالدين شاه، به كوشش منصوره اتحاديه (نظام مافى) و سيروس سعدونديان مراجعه کنید.
در نهایت این سلطان ترک بر اثر تفریط در استمناء مرد.

حالا به شرح حال "ظل السلطان" میپردازیم.

zellossoltan2.jpg
این حاکم ترک، از مخربین اصلی اصفهان است

او اولین پسر ناصرالدین شاه بود و از بچه گی به حاکمیت اصفهان رسید. او مانند تمامی حکام ترک، فردی بیسواد و ظالم بود. اصفهانیها که در غیاب پادشاهان بیعرضه قاجار ترکنژاد، ثروتی به هم زده بودند و شهر را آباد و زیبا کرده بودند، از دست این حاکم ترک بسیار کشیدند. او به تفریط و شکمبارگی و کم عقلی معروف بود. اصفهانیها او را به چشم استهزا و نفرت نگاه میکردند.

از خرابکاریهای این ترک ظالم من باب آثار تاریخی وطنمان ایران

در آن زمان تهران شهری کوچک و ابتدایی بود و حتی ناخن کوچک اصفهان هم نمیشد. "ظل السلطان" از وحشت اینکه ناصر الدین شاه و یا مظفرالدین شاه پایتخت را به اصفهان منتقل کنند، با کوششی بی همتا، سعی در تخریب و نابودی اصفهان و بناهای تاریخی آن نمود.
وی برخی از عمارتهای باقی مانده از دورهٔ صفوی را کاملاً نابود کرد (مانند عمارت آیینه خانه در کنار زاینده رود) و برخی دیگر را به مرز نابودی کشاند. ظل‌السلطان از عمارت هشت بهشت به عنوان اصطبل استفاده می‌کرد و آینه کاری‌های روی ستونهای عالی قاپو و چهل ستون را از میان برد. وی همچنین دستور داد روی نقاشی های نفیس داخل چهل ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشی‌های کم‌ارزش خود را بنگارند. او به "نابودگر اصفهان" معروف شد. او 95درصد دولتخانه صفوی را نابود کرد. این ترک 30 سال تمام وقت داشت که اصفهان را نابود کند. او اقلا 60 باغ و امارات داخل آن را نابود کرد. سوای از آن، او بسیاری از قصرها و امارات را تخریب نمود.
ظل السلطان برای توجیه اعمال خود، پای اسلام را به میانه کشید و با وارد کردن اولین عمل شنیع "قمه زنی"، مردم اصفهان را به وحشت انداخت.

بلی، ترکان چنینند.


۲ نظر:

عباس گفت...

سلام
واقعا تاسف برانگیزه وقتی می بینیم که چه نالایقانی بر این سرزمین خسته حکومت کرده و چه ضربات جبران ناپذیری وارد کرده اند. ممنون از دعوتت.
بازهم به من سر بزن. اگه تمایل داری تبادل لینک کنیم.

ناشناس گفت...

استمناء نمي كرده خواهر و زن خوشگل تو براش ساك ميزدند من پرسيدم.
شاشيدم تو كل وجودت كه از زبانت و نوشتارت گرفته تا كل فرهنگت متعلق به تركهاست حالا چي شده فكر كردي چه خبره؟ چقدر اين فارسها قدر نشناسند بابا تو سگ هم نيستي كه سگ وفا داره
خلاصه هيچي پوچي واقعا احمقي جمعيت تركها تو ايران بيشتره يا فارسا؟ آخه مادر قهبه اگه قرار به بيرون كردن باشه ما بايد فارساي مادر جنده رو بيرون بريزيم.