۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

خانواۀ ما و برده داری در زمان قاجار

ایرانیان خیلی به خودشان افتخار میکنند که کورش بزرگ، بساط برده داری در منطقه را برافکند و همگی را آزاد نموده و به خانۀ خود بازگرداند.
ولی با آمدن اسلام، این پدیدۀ رذل تا پایان زمان قاجار در کشورمان ادامه داشت.
حتی ما که از خوانین همدان بودیم، برده داشتیم. البته من این را خودم ندیدم، ولی حتی مادرم برده های خانواده را با اینکه بسیار کوچک بود، هنوز به یاد داشت.
از بس این خانواده چغندری بود که حتی نمیدانست این نگونبختان از کدام کشور آفریقایی بودند. این برده ها را جدم از سفر مکه به عنوان سوغات با خودش آورده بود.
یکی را "یاقوت" و دیگری را به علت رنگ پوستش "مخمل" نام نهاده بودند. هر دو هم زن بودند.
اگر بزمی در کار بود، مردان مهمان گاهی دستی بر سر روی ایشان میکشیدند و زنانشان از این موضوع باخبر بودند و آن را به مانند "تفریحات مردانه" میپنداشتند و چیزی نمیگفتند.
روزی در سن 10 سالگی، همسر دختر دایی مادرم با تفنگ شکاری به سوی "مخمل" نشانه رفت تا او را بترساند. از قضا تفنگ پر بود و آنچه میباید میشد، شد. به گفتۀ مادربزرگم، چندین و چند روز تکه های مغز و لکه های خون این نگون بخت را از در و دیوار اتاق پاک میکردند. این فحشها را هم که این بچه خورد، فقط به خاطر کثافتکاری ایجاد شده بود. بیچاره "یاقوت" که میبایست در پارتیهای بعدی، شیفت "مخمل" را به عهده میگرفت.
برای اینکه پول قبر و کفن ندهند، مخمل بیچاره (یا آنچه که از مخمل به جای مانده بود) را به دستور "آقا" داخل گونی انداخته و آخر باغ چال کردند. و برای اینکه "هدر" نرود، یک درخت زرد آلو هم روی آن کاشتند. الحق همدان زردآلوهای خوبی داشت...
خب البته پهلوی آمد و بساط اینها را جمع کرد که خیلی به ایشان بر خورد. حتی بعضی از ایشان در یوستون آمریکا از این شوک معالجه نشده اند و ناراحتی خود را در برنامۀ تلویزیون فکسنی خود هرچه داغتر ابراز میکنند.

هیچ نظری موجود نیست: