۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

آیا ایرانیان در هیچ دوره ای روشنفکر داشته اند؟

روشنفکر بودن آن نیست که شخصی بنا به ذوق و سلیقۀ خود، خودش را روشنفکر بنامد. کاری که در ایران متداول است.
روشنفکر بودن، نیاز به پیش شرطها و لازمه هایی دارد که در ذیل به آن اشاره میشود.
1-نگاه یک ایرانی به خوب و بد، کمابیش و شاید مطلقا مذهبی میباشد. حتی چپهای ایرانی، سرمشقشان امام حسین و علی و غیره میباشد. سخنرانی گلسرخی در دادگاه، مصداق همین مثال است. این امر او را درجا بی اعتبار میکند. 
2- نظریه های یک به اصطلاح روشنفکر ایرانی، فرا مسلکی و پوشش دهندۀ همه و یا اکثریت جامعۀ ایران نیست. او هرگز حتی سعی نمیکند که به نظرات بقیه احترام بگذارد. او همیشه سعی دارد با برهان زاویه دار خود، بقیه را نفی کند. جالب اینجاست که او سعی بر روشن کردن اذهان عمومی برای عقیدۀ خودش ندارد. برای او، نفی افکار دیگران اولویت دارد.
3- بنا به تربیت ایدئولژی و مذهبی خود، یک به اصطلاح روشنفکر ایرانی از آشنا شدن با تفکرات مختلف سرباز میزند. اگر هم نیمچه نگاهی به اطراف خود کند، این کار را مغرضانه و با دشمنی انجام میدهد.
4-به اصطلاح روشنفکر ایرانی، از خود چیزی تولید نمیکند. او طوطی وار مقلد است. او مولد نیست. این هم ریشه در تربیت مذهبی او دارد. او دائما دنبال مرجع تقلید است. این مرجع تقلید میتواند استالین و مارکس باشد و یا حسین و علی و غیره. او متوجه آن نیست که راه حلهای سیاسی و فلسفی، نیاز به سازگاری با زمان خود را دارند. 
5- به اصطلاح روشنفکر ایرانی در همۀ ابعاد، نقیض خودش است! او استانداردهای دوگانه دارد. به طور مثال دادگاههای چند دقیقه ای افسران ارتش و رجال سیاسی زمان پهلوی و اعدام ایشان را لازمۀ روند سیاسی آن زمان میداند ولی از طرف دیگر خود را مخالف اعدام معرفی میکند. یعنی یا حق را آن طور تعریف میکند که به دلش مینشیند و یا اینکه درکی از حق و ناحق ندارد.
6- در آخر و از همه مهمتر آنکه: به اصطلاح روشنفکر ایرانی فقط انتقاد میکند ولی در ازایش گزینه ای ندارد. این هم دلیل بر بی بضاعتی او در بینش و علم رایج میباشد.
چگونه میتوان از چیزی انتقاد کرد ولی مقابل آن، راهکار دیگر نتوان ارائه داد؟ اگر روشنایی را نمیشناسیم، چگونه از ماهیت منفی تیرگی و تاریکی مطلعیم؟ در اینجاست که فقط سلیقۀ شخصی خود را ارائه داده ایم.

هیچ نظری موجود نیست: