۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

سرگذشت ما و بیگانگان

حدود 20 سال پیش که در شهرSiegen آلمان زندگی میکردم، در آنجا فردی به نام دکتر قروی مشغول به طبابت بود. فردی عجیب و غریب بود که بچه های ترک زبان از او بسیار جوک تعریف میکردند. کوتاه مدتی بعد از فروپاشیدن اتحاد جماهیر شوروی، به ناگاه او روزی تمامی ایرانیان ترکزبان را به خانه خود دعوت نمود و خود را رئیس جمهور آذربایجان جنوبی اعلان کرد!

او در صحبتی، از ما خواست که به او یاری رسانیم تا استان آذربایجان از ایران جدا شده و او رئیس جمهور آذربایجان گردد. در حین صحبت، ایشان سعی میکرد که با لهجه استانبولی حرف بزند. ولی از آنجایی که از دهات اطراف تبریز میآید، لهجه آنجا را با لهجه استانبولی بدجوری قاطی کرده بود. ما به طور بهت زده به صورت همدیگر نگاه میکردیم، ولی باور نمیکردیم که این آدم مضحک چه میگوید. ناگهان یکی از بچه ها تقی زد زیر خنده و بقیه هم شروع کردند به خندیدن. آقای تازه رئیس جمهور بعد از این به طوری عصبانی شد که همه را بیرون کرد! ما آن موقع به بقیه ایرانیان از این ماجرا چیزی تعریف نکردیم چرا که بیش از حد مضحک و در عین حال بیمزه بود. من اصلا نمیدانم که چرا ایرانیان فارس زبان پیش او میرفتند و میروند. ترکزبانان اصلا پیش او نمیروند. آن هم علتی دارد. دلیلش هم این است که این دکتر ما از نظر پزشکی سرش به تنش نمی ارزد.

روزی یکی از بچه های خوب آذری که با دختری آلمانی رابطه جنسی داشت، از گذشته این دختر خانم با خبر میشود و پیش آقای دکتر قروی میرود تا برایش آزمایش AIDS بنویسد. بعد از چند مدت آقای قروی به دوست ما تلفن میکند و میگوید که همه چیز مرتب است. دوست ما بر حسب اتفاق سری به دکتر قروی زده و خواهش میکند که او نتیجه کتبی آزمایش را به او بدهد. در آنجا میبیند که آقای دکتر همه نوع آزمایش را نوشته، غیر از آزمایش AIDS! از پنجاه جای بدن دوست ما برق میپرد. دلیل این عمل را از دکتر قروی میپرسد. ایشان این جمله را میگوید: لازم نیست نگران باشی. به بدن ترک AIDS وارد نمیشود!

هیچ نظری موجود نیست: