۱۳۹۴ فروردین ۵, چهارشنبه

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من(11)

"یک سوسیالیست واقعی"

در محله ای که ما زندگی میکردیم، پدرم تعریف میکرد که در زمان رضاشاه یکی را گرگ خورده بود! یعنی تهران آنقدر ناآباد و کوچک و بدون توسعه بود. الآن محله ما در مرکز شهر واقع شده است.
راه آهن، سنگ بنای ایران مدرن بود. کسانی که با انگ زدنها رنگارنگ میخواهند ساخت راه آهن را سیاسی و یا نظامی جلوه دهند، خط ایدئولژی دارند. ساخت راه آهن کار ساده ای نبود. کیفیت راه آهن به قدری بالا بود که حتی بخشهایی از ریلهای ایران، هنوز مُهر پهلوی را دارد. آنهم با هزینه فقط یک ریال برروی قیمت شکر.


به یاد آورید که پس از گشایش خط راه آهن شیرازدر زمان احمدی نژاد، این خط پس از استفاده فقط یک بار، صدمات اساسی دید.


"کارخانجات"
شاه، کارگران و خانواده ایشان را بیمه کرد. کارگران در اوراق سهامی کارخانه های بورسی سهیم بودند. کارگران را در سود کارخانه سهیم کرده بود. برای کارگران کارخانه های دولتی و نیمه دولتی، خانه های ارزان قیمت با اقساط طولانی ساخت. به کارگران دولتی "بُن" میدادند تا چند بار در سال از مغازه های مخصوص، بسیار ارزانتر از جاهای دیگر خریداری کنند.
کار بر و بچه های ما این بود که در میتینگها و تماسهای خصوصی با کارگران و نمایندگان کارگری، حس حرص کارگران را قلقلک بدهند. ما به ایشان میگفتیم که مثلا این کفش که در کارخانه شما تولید میشود و در مغازه به قیمت 20 تومان به فروش میرسد، تو بابت آن فقط 3 ریال میگیری. آخر این عدالت است؟ ولی به او نمیگفتیم که صاحب کارخانه باید پول برق و آب و تلفن را بدهد. او باید مواد خام را بخرد تا با آن کفش تولید شود. او باید مالیات بدهد. او باید تو را بیمه کند. او باید پول وسایل ایمنی تو را بدهد. و از همه مهمتر، او باید پول حقوق خودت را بدهد. باید بگویم برای ما، دوران راحتی بود. و تحریک یک کارگر نادان کاری بسان راحتتر.

"کشاورزی"
شاه نه فقط کشاورزان را از یوغ خان و خانبازی رها کرد، بلکه به ایشان زمین داد. او با ایجاد "تعاونی شهر و روستا" دست سلفه خرها و واسطه ها را به طور جدی از محصولات کشاورزی دور کرد. در محله ما هم یکی از این "تعاونیها" بود. ایشان به سختی مشتری داشتند. ملت به این تعاونیها اعتماد نداشتند. میگفتند از بس قیمت این تعاونیها پایین است، پس لابد کیفیت خوبی ندارند! ما هم گاهگاهی، در صورت خریدهای زیاد به آنجا میرفتیم. قیمتها اصلا مسخره بودند.  جنسها بسته بندی نبودند و داخل سطلها و گونیهای بزرگ عرضه میشدند که از قیمت آنها میکاهید. باز هم به این مورد تأکید میکنم که به کالاها "سوبسید" داده نمیشد. کالاها بدون واسطه و به قیمتی عادلانه از کشاورز خریداری و مستقیماً در شهرها به فروش میرسید. کشاورزان با پولهای حاصله میرفتند زیارت کربلا و مکه، به جای اینکه پول آن را برای خرید یک تراکتور و یا تحصیل فرزندانشان پس انداز کنند.

"خدمت سربازی"
به مانند اروپا، میشد میان خدمت سربازی و یا "خدمت اجتماعی" انتخاب کرد. "سپاه دانش" به روستائیان سواد میآموخت. "سپاه آبادانی" زمین کشاورزان را شخم میزد و راههای صحیح کشاورزی را به ایشان یاد میداد. "سپاه بهداشت" در جاهای صعب العبور به درمان روستائیان میپرداخت. روستائیان هم چپق میکشیدند و برای زیارت کربلا نقشه میریختند.

پرونده:SepaheTarvij.jpg

"معتادان"
معزل اعتیاد از زمان قاجار برای پهلویها به ارث رسیده بود. دولت با تدابیر بسیار مدرنی، در صدد مهار و عقب راندن اعتیاد شد. این تدابیر در آن زمان حتی در اروپا هم نبود. از آنجایی که هنوز "متادون" رواج نیافته بود، دولت به معتادان غیر قابل درمان، تریاک سهمیه ای پاک میداد، تا با ارضاء اعتیاد خود، به دنبال قتل و دزدی نروند. این با تأیید یک پزشک انجام میشد. توضیع تریاک دولتی، فقط با ارائه یک کارت مخصوص ممکن بود. بقیه را هم دولت به خرج خود ترک اعتیاد میداد.
ما در محافل دانشجویی شایعه میکردیم که دولت با این کارش میخواهد "خلق ایران" را معتاد کند تا حس انقلابی را از ایشان بگیرد. الحق که اینجور شایعات، در جوامع دانشجویی خوب به بستر نشست. در آلمان، این ایده، تازه اوائل دهه 90 میلادی به مغز دولت آلمان رسیده بود.


"فواحش"
فرح پهلوی رأساً سرپرستی فاحشه ها را به عهده گرفت. کار جاکشها این شده بود که برای دختران که قدری در این جریانات بودند، جواهرات و دیگر چیزها میخرید و آنها را دارای بدهی میکرد. دختران و زنان هم میبایستی از طریق فاحشگی، بدهی خود را پس میدادند. در قدم اول، فرح پهلوی فاحشه ها را صاحب کارت شناسایی کرده و همگی را از مکانهای مختلف به "شهرنو" جمع کرد. به این ترتیب در خیابانها فاحشه ای دیده نمیشد. در قدم دوم با فرستادن پزشک، فاحشه ها را مجبور به ویزیت هفتگی کرد تا سلامتشان تا حدی تضمین شود. در قدم سوم، دولت با نفوذ فرح پهلوی، بدهیهای فاحشه های جوانتر را میخرید و آنها را از قید جاکشهایشان رها میکرد. در آموزشگاههای نظیر خیاطی و سلمانی، به ایشان مجاناً آموزش داده میشد تا سرپای خود بایستند.
ما در همه محافل شایعه پخش میکردیم که فرح با این کارش میخواهد از نسل جوان ما جنده بسازد. جالب اینکه این ادعاها، در محافل تحصیلکرده بیشتر تأثیر میکرد تا جای دیگر!
ملاها هم شایع کرده بودند که فرح، سابقا در سوئیس بدکاره بوده و میخواهد آن را در ایران ترویج دهد. همان مشتریان فاحشه ها، بعداً فاحشه ها را میکشتند و آتش میزدند. باید بگویم تحریک ملت ایران، با آن شکم سیرشان، نه در قشر تحصیلکرده و نه در قشر بیسواد کار مشکلی نبود.


"حلبی آباد"
ایجاد حلبی آبادها در هر جامعه که از کشاورزی عبور کرده و وارد عصر سرمایه داری میشود، کاری عادیست. اولین حلبی آبادها در شهر لندن ایجاد شده بودند. گذر از عصر کشاورزی، سیل کشاورزان را به شهرها روان میسازد. چرا که در شهرها میتوان در کارگاههای تولیدی، به مراتب بیشتر پول درآورد. ولی حلبی آبادها در این مرحله، فقط نقش "ترانزیت" را بازی میکنند و گروهی آمده و پس از پول درآوردن، خانه کرایه کرده و جای خود را به گروه دیگر میدهد. ولی جامعه بیتفاوت، به این امر آگاه نیست. قشر تحصیلکرده ایران هم که تماسی با این مردم نداشت. فقط زشتی این مناطق را میدید. در ایران هم حلبی آباد فقط یک ترانزیت بود. کشور در برهه ای از زمان به قدری به نیروی کار نیاز داشت که 1 میلیون افغانی کفاف آن را نداد و باید از فیلیپین، هندوستان، بنگلادش و پاکستان کارگر میآمد. ما ولی برای تحریک مردم، ادعا میکردیم که ملت فقیر شده و این فقرا هستند که در حلبی آبادها زندگی میکنند و همه اش تقصیر شاه است.


"مدارس و دانشگاهها"
مدارس و دانشگاهها اصولاً مجانی بودند و این ربطی به قشر بخصوصی نداشت. با رشد ثروت، رشد جمعیت تشدید یافت. و تعداد مدارس و دانشگاهها، کفاف جمعیت را نمیداد. عقب ماندگی دوران قاجار را دولت نمیتوانست با سرعت جبران کند. قیمت نفت نیز تازه اواخر رژیم شاه بالا رفت که یکی از عوامل سقوط رژیم شاه نیز شد. ما بر روی این کمبودها انگشت میگذاشتیم و الحمدلله هم قشر تحصیلکرده همراه ما بود. ما فقط ایراد میگرفتیم، ولی راه حل ارائه نمیدادیم. هدف فقط سقوط شاه بود. هدف وسیله را توجیح میکرد. همه ما انگشت بر روی هزینه جشنها 2500 ساله میگذاشتیم. ملی امروز هم کسی نمیداند که در آن روز دولت شاه 2500 مدرسه را افتتاح کرد. آن موضوع به جنبش ما کمکی نمیکرد. بنابراین به موضوع و از این قبیل اشاره ای نمیکردیم.


اصولا در این موارد خود رژیم هم مقصر بود. روابط عمومی آن زمان بسیار ضعیف عمل میکرد. آن همه ساختمان سازی و آبادانی و پروژه های اجتماعی، از طرف خود رژیم بسیار طبیعی تلقی میشد و برای آن "تبلیغ"  نمیکرد. خب بدشانسی خودشان بود! میخواستند تبلیغ بکنند!

با وجود اینهمه کار برای ملت و مملکت، آیا این شاه بود که سوسیالیست بود و یا ما، چپهای وطنی...

در حال حاضر حوصله تکمیل این نوشتار را ندارم چون دارد حالم از خودم و انقلاب شکوهمندم به هم میخورد...

هیچ نظری موجود نیست: