۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه

عجب انقلاب شکوهمندی کردم من!(2)

"شاه و ملت"

انقلاب شاه و ملت، محبوبیت عجیبی برای شاه آورده بود. برای اولین بار در خاورمیانه و در یک کشور اسلامی، یک نفر، یک ملت را از اسارت خان و خانبازی نجات داد.
یکی از بزرگترین دشمنان شاه، پدربزرگ من بود. تا زمان پدرش، خانواده او از سرشناس ترین خوانین اطراف همدان بودند. تا زمان انقلاب شاه و ملت، خانواده پدربزرگم آدمهایی مفت خور و علاف بودند. بعد از انقلاب شاه و ملت، ایشان تبدیل شدند فقط به آدمهای علاف.
از روی عقده، به هرکجا که میرسیدند، با آب و تاب تعریف میکردند که "خان" هستند ولی کسی تحویلشان نمیگرفت و این به خشم ایشان دوچندان میافزود. مادربزرگم هم همیشه با یک علاقه خاصی تعریف میکرد که چگونه "رعیت" را شلاق میزدند و به گودالی میانداختند که سیاهچال نام داشت. یک روز پدرم که دیگر به آنجایش رسیده بود، از کوره دررفت و به مادربزرگم گفت: "خانم شما غلط میکردید که ملت را کتک میزدید."
برای اینکه به طرز فکر این جماعت پی ببرید، ببینید که پدربزرگم چه چیزهایی از خودش ترشح میکرد. او عمیقا عقیده داشت که گوگوش را "انگلیسیها" آورده اند تا ملت را سرگرم کرده تا ملت به یاد کمبودهای خود نیافتد. بعدها ادعا کرد که خمینی را انگلیسیها آورده اند تا ملت ایران شاد نباشد!
علت آن را هم اگر جویا میشدی، میگفت که اینها همه اش سیاست است و ما زیاد از آن سر در نمیآوریم. حالا فکر کنید که سرکردگان حزب توده که همگی در قدیم از خوانین و ملوک بودند، با از دست دادن قدرت و پول خود چقدر از شاه نفرت داشتند.
همه ما به یاد داریم که چگونه شاه سوار یک جیپ عادی و یا یک ماشین کروکی ساده به میان مردم میرفت و و با ایشان تماس میگرفت. تماس ملت با شاه کاری ساده بود.

  722 

تصمیم ساده ای میان اعضای حزب توده و بعدها، میان اعضای کنفدراسیون دانشجویی گرفته شد: تخریب چهره سیاسی و اجتماعی شاه، در داخل و خارج از طریق فاصله انداختن میان او و ملت.
تصمیم به ترور شاه و تخطئه تمامی رفرمهای مثبت او گرفته شد. ترور شاه با آن تدابیر امنیتی مسخره، ساده ترین راه بود. شاه 3 بار مورد ترور واقع شد که هر بار تدابیر امنیتی شدید تر میشد و تماس شاه با توده مردم کمتر میگردید.
کنفدراسیون در خارج و حزب توده در داخل، چهره شاه و را برای ایرانیان و خارجیان مخدوش میکردند.
یکی از مسخره ترین ادعاها این بود که آزادی رعیت و دادن زمین به ایشان به شکست انجامیده و و به مملکت لطمه زده. یکی از علل آن این بود که حالا که به دهقانان زمین داده شده، چرا به ایشان آب و تراکتور داده نمیشود!
من هنوز که هنوز است کشوری را سراغ ندارم که به دهقانان خود به صورت مجانی تراکتور داده باشد. حتی در کلخوزها هم، با درآمد کلخوز، تراکتور "خریداری" میشد. در همه دنیا باید دهقان با سود فروش محصولات خود، تراکتور و کود را"بخرد". پس اگر اینجور باشد، باید به هر تاکسیران و یا اتوبوسران یک اتوبوس و یک تاکسی مجانی داد تا با آن کار کنند! هر عکاس باشی هم باید یک دوربین مجانی از دولت بگیرد و هر مغازه دار هم یک مغزه دو دهنه مجانی!
جالب اینکه این ادعاها، هم در خارج و خصوصا در داخل، شنوندگان خوبی داشت. چپ ایرانی نمیگفت که چطور دهقان ایرانی، قبل از انقلاب شاه و ملت "آب" برای کشاورزی داشت، ولی بعد از رفرمهای شاه نداشت. آنهم بعد از آنهمه لوله کشی و سدسازی و آبادسازی.
از همه جالبتر اینکه من هم در آن زمان به این جملات، بدون انتقاد باور داشتم.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست: